کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شوله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شوله
/šo[w]le/
معنی
جای ریختن خاکروبه و آشغال در کنار کوچه یا محل دیگر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شوله
لغتنامه دهخدا
شوله . [ ش َ / شُو ل َ / ل ِ ] (اِ) یک توپ پارچه . (برهان ). یک توپ پارچه که درویشان بجای پتو بکار برند. (فرهنگ فارسی معین ). || تیر شهاب که روشناییی باشد که شبها در جانب آسمان از طرفی به طرف دیگر رود. (برهان ). || شله : شوله ماش . شوله قلمکار. (یادد...
-
شوله
لغتنامه دهخدا
شوله . [ ش َ / شُو ل َ / ل ِ ] (از ع ،اِ) شولة. نیش عقرب که مرتفع باشد. (فرهنگ نظام ).- شوله فعل ؛ آزاردهنده . نیش زننده . که چون نیش عقرب نیش زند : میزان حکمتی و ترا بر دل است زخم زین شوله فعل عقربک شوم نشترک .خاقانی .
-
شوله
لغتنامه دهخدا
شوله . [ ش َ ل َ ] (اِخ ) نام یکی از منازل قمر. (برهان ). شولة : خم شوله چو خم زلف جانان مغرق گشته اندر لؤلؤ تر. لبیبی (ازتاج المآثر).هم شوله بود کو پس شوال زخم زدبر تارک مبارک پور طغان یزک . خاقانی .رجوع به شولة شود.
-
شوله
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) یک توپ پارچه که درویشان به جای پتو به کار برند.
-
شوله
فرهنگ فارسی معین
(شَ یا شُ لَ) (اِ.) جای آشغال و خاکروبه در کوچه .
-
شوله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شله› [قدیمی] šo[w]le جای ریختن خاکروبه و آشغال در کنار کوچه یا محل دیگر.
-
شوله
واژهنامه آزاد
نوعی غذا شبیه حلیم که در آن به جای گندم از انواع حبوبات استفاده می شود و در هنگام طبخ گوشت و حبوبات را کاملاً میکوبند(چمبه می زنند، به کوبیدن حلیم و شله درهنگام طبخ در مشهد چمبه زدن میگویند )، این غذا به عنوان نذری و در ایام خاص مانند محرم در مشهد پخ...
-
واژههای مشابه
-
شولة
لغتنامه دهخدا
شولة. [ ش َ ل َ ] (ع اِ) دم یا نیش کژدم که دروا باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِخ ) نام اسب زید فوارس ضبی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || نام زنی گول داه ِ عدوان ، کانت تنصح لموالیها فتعود نصیحتها وبالاً علیهم لحمقها فقیل للنصیح الا...
-
شولة
لغتنامه دهخدا
شولة. [ ش َوِ ل َ ] (ع اِ) عَلَم است کژدم را. (منتهی الارب ).
-
شوله روب
لغتنامه دهخدا
شوله روب . [ ل َ / ل ِ ] (نف مرکب ) آنکه محل خشک کردن سرگین گرمابه بانان را روبد. خاکروبه کش . سپور. روفت گر. (یادداشت مؤلف ) : به نیم گرده بروبی به ریش بیست کنشت به صد کلیچه سبال تو شوله روب نرفت .عماره ٔ مروزی .
-
شوله مست
لغتنامه دهخدا
شوله مست . [ ل َ / ل ِ م َ ] (ص مرکب ) مست طافح . (یادداشت مؤلف ). چولامست . سیاه مست . مست مست : فوجی از سپاه میرزا بابر... به باغ شهر شتافتند و یار علی را شوله مست به دست آورده ... (حبیب السیر).
-
شوله آباد بالا
لغتنامه دهخدا
شوله آباد بالا. [ ل ِ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. دارای 143 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
شوله آباد پایین
لغتنامه دهخدا
شوله آباد پایین . [ ل ِ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. دارای 232 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).