کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شول
/šo[w]l/
معنی
۱. آب اندک.
۲. بقیۀ آب که در دلو باشد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شول
لغتنامه دهخدا
شول . (اِخ ) (... کامفیروز) نام رودخانه ای در فارس آبش شیرین و گوارا است که از آب چشمه ٔ سرقدم برخیزد و چندین ده کام فیروز را آب دهد و در نزدیکی صغاد کام فیروز با رودخانه ٔ کام فیروز بیامیزد. (از فارسنامه ٔ ناصری ).
-
شول
لغتنامه دهخدا
شول . (اِخ ) دهی است در پنج فرسخ بیشتر میانه ٔ شمال و مغرب گاوکان فارس . (از فارسنامه ٔ ناصری ).
-
شول
لغتنامه دهخدا
شول . (اِخ ) دهی است در دو فرسخ و نیم میانه ٔ جنوب و مشرق گله دار فارس . (از فارسنامه ٔ ناصری ).
-
شول
لغتنامه دهخدا
شول . (اِخ ) دهی است در یک فرسخ بیشتر در شمال فتح آباد فارس . (از فارسنامه ٔ ناصری ).
-
شول
لغتنامه دهخدا
شول . (اِخ ) قریه ای است در چهارفرسخی مغربی پالنگری فارس . (از فارسنامه ٔ ناصری ).
-
شول
لغتنامه دهخدا
شول . (اِخ ) نام ایالتی است در چین و قدامة نویسد: اسکندر اکبر این شهر را فتح نمود و «شول و خمدان » را در آن بنا کرد و بعضی بر آنند که ایالت «سی بگمان -فو» همان خمدان است و مارکوارت یک جا گوید که کلمه ٔ شول ترکی ، چول بمعنی شنهای بیابان است و این کلمه...
-
شول
لغتنامه دهخدا
شول . (اِخ ) نام قبیله ای است از قبایل فارس . این قبیله نخستین بار در لرستان سکونت داشت و در حدود سال 300 هَ . ق . نیمی از لرستان را تحت فرماندهی قرار داده بود و بوسیله ٔ سیف الدین ماکان روزبهان (که اجداد او از دوره ٔ ساسانیان بر این منطقه حکومت داشت...
-
شول
لغتنامه دهخدا
شول . (اِخ ) نام محلی در حومه ٔ شیراز واقع در نه فرسخی میانه ٔ شمال و مغرب شیراز. (از فارسنامه ٔ ناصری ).
-
شول
لغتنامه دهخدا
شول . (اِخ ) نام محلی کنار راه شیراز به اردکان میان گلستان و سنگر در 60500گزی شیراز. (یادداشت مؤلف ).
-
شول
لغتنامه دهخدا
شول . [ ش َ ] (ع اِ) آب اندک و باقیمانده دربن مشک و جز آن . (منتهی الارب ). ج ، اشوال . (از اقرب الموارد). باقی آب در جوی . (مهذب الاسماء). || (ص ) مرد سبک و چالاک در هر کار. (منتهی الارب ). مرد سبک . خفیف . (از اقرب الموارد). || سبک از هر چیزی . ج ،...
-
شول
لغتنامه دهخدا
شول . [ ش َ ] (ع مص ) شَوَلان .برداشتن شتر ماده دُم را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). برداشتن ستور و اشتر دنبال را. برداشته شدن دنبال . (تاج المصادر بیهقی ). ورداشتن شتر دنبال را. (المصادر زوزنی ). || بلند و دروا شدن دُم (لازم است و متعدی ). (منت...
-
شول
لغتنامه دهخدا
شول . [ ش َ وِ ] (ع ص ) رجل شول ؛ مرد سبک و چالاک در کار خدمت و حاجت و شتاب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
شول
لغتنامه دهخدا
شول . [ ش ُوْ وَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شائل . (منتهی الارب ). رجوع به شائل شود.
-
شول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] šo[w]l ۱. آب اندک.۲. بقیۀ آب که در دلو باشد.