کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شوص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شوص
لغتنامه دهخدا
شوص . (ع ص ، اِ) ج ِ اَشْوَص . (از اقرب الموارد). رجوع به اشوص شود.
-
شوص
لغتنامه دهخدا
شوص . [ ش َ ] (ع مص ) به دست ایستاده کردن چیزی را. || جنباندن چیزی از جای وی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مالیدن به دست و شستن و نیک پاکیزه کردن . (منتهی الارب ). بشستن و پاک کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). شستن و پاک کردن . ...
-
شوص
لغتنامه دهخدا
شوص . [ ش َ وَ ] (ع مص ) شَوَس . (از اقرب الموارد). نگریستن به گوشه ٔ چشم از تکبر یا از غضب . (منتهی الارب ). رجوع به شوس شود.
-
واژههای همآوا
-
شوس
لغتنامه دهخدا
شوس . (اِ) به سریانی بقله ٔ یهودیه است . (از فهرست مخزن الادویه ). رجوع به بقله ٔ یهودیه شود.
-
شوس
لغتنامه دهخدا
شوس . (ع ص ، اِ) ج ِ اَشْوَس . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به اشوس شود.
-
شوس
لغتنامه دهخدا
شوس . [ ش َ ] (ع مص ) خائیدن مسواک و دندان مالیدن بدان . (منتهی الارب ). شوص . خائیدن مسواک . (از اقرب الموارد). و رجوع به شوص شود.
-
شوس
لغتنامه دهخدا
شوس . [ ش َ وَ ] (ع مص ) شدید بودن و گستاخ بودن در جنگ . (از اقرب الموارد). || نگریستن به گوشه ٔ چشم از تکبر یا خشم یا چشم را تنگ کرده و پلکها را فروخوابانیده نگریستن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
شوس
لغتنامه دهخدا
شوس . [ ش َ ] (ع مص ) خائیدن مسواک و دندان مالیدن بدان . (منتهی الارب ). شوص . خائیدن مسواک . (از اقرب الموارد). و رجوع به شوص شود.
-
اشوص
لغتنامه دهخدا
اشوص . [ اَش ْ وَ ] (ع ص ) چشم بسیار برهم زننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه پلک چشم بسیار بر هم زند. مؤنث : شَوصاء. ج ، شوص . (مهذب الاسماء). که پلک بسیار بر هم زند. (از المنجد).
-
درد
لغتنامه دهخدا
درد. [ دَ ] (اِ) وجع. الم . تألم . هو ادراک المحسوس المنافی ، من حیث هو مناف . (یادداشت مرحوم دهخدا). درد، خبر یافتن است ازحال ناطبیعی . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رنج تن و رنج روح و رنج دل و آزار و وجع و الم . (ناظم الاطباء). رنج شدید عضوی یا عمومی که ...