شوص . [ ش َ ] (ع مص ) به دست ایستاده کردن چیزی را. || جنباندن چیزی از جای وی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مالیدن به دست و شستن و نیک پاکیزه کردن . (منتهی الارب ). بشستن و پاک کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). شستن و پاک کردن . (از اقرب الموارد). || خائیدن مسواک را و دندان مالیدن به مسواک یا مسواک کردن از زیر بسوی بالا. || درد کردن دندان . || درد کردن شکم . || لگد زدن بچه در شکم مادر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.