کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شورهزدایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گل شوره
لغتنامه دهخدا
گل شوره . [ گ ِ ل ِ رَ / رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زمین شوره زار.زمینی که زراعت ندهد. نمکزار. شوره زار : در گل شوره دانه افشانی برنیارد مگر پشیمانی .نظامی (هفت پیکر ص 32).
-
savoury
لبشوره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] لبچرهای شور، غالباً شامل انواع پنیر، که بعد از یک وعدۀ غذای سنگین صرف میشود
-
nitrification 1
شورهسازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] تبدیل آمونیاک به نیترات در خاک بهوسیلۀ برخی از باکتریها که در نتیجۀ آن نیترات یا شورۀ خاک افزایش مییابد
-
آب شوره
لغتنامه دهخدا
آب شوره . [ ب ِ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آبی که با شوره ٔ قلمی خنک شده باشد.
-
دویت شوره
لغتنامه دهخدا
دویت شوره . [ دَ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) محراک . دویت آشور. دوات آشور. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به دویت آشور شود.
-
سنگ شوره
لغتنامه دهخدا
سنگ شوره . [ س َ گ ِ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نمک چینی . حجر آسیوس . (یادداشت مؤلف ).
-
شوره دادن
لغتنامه دهخدا
شوره دادن . [ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) پدید آمدن شوره (جسم نمک مانند) در روی جسمی . شوره پس دادن جسمی : سختیان را گرچه یک من پی دهی شوره دهدز اندکی چربو پدید آید بساعت در قصب .ناصرخسرو.
-
شوره گز
لغتنامه دهخدا
شوره گز. [ رَ / رِ گ َ ] (اِ مرکب ) شوره گژ. (یادداشت مؤلف ). نوعی از درخت گز باشد. (برهان )(فرهنگ فارسی معین ). قسمی از گز. (ناظم الاطباء). نوعی از درخت گز است و آن را به تازی اثل گویند. (فرهنگ جهانگیری ). درخت گز که در زمین شوره روید. (رشیدی )(غیا...
-
شوره آب
لغتنامه دهخدا
شوره آب . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) آب شور. آب ناخوش : و در پاره ای زمین شوره آبی تنک ایستاده بود اسپش در آنجا افتاد و فروشد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 82).جز که صاحب ذوق که شناسد بیاب او شناسد آب خوش از شوره آب .مولوی .
-
شوره بوم
لغتنامه دهخدا
شوره بوم . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) زمین شوره زار. زمین بی حاصل . (ناظم الاطباء). شوربوم . (فرهنگ فارسی معین ) : دریغ است با سفله گفتن علوم که ضایع شود تخم در شوره بوم . سعدی .- تخم در شوره بوم کاشتن ؛ کنایه از کار بیهوده و بی حاصل کردن : نیکویی با بدا...
-
شوره پشت
لغتنامه دهخدا
شوره پشت . [ رَ /رِ پ ُ ] (ص مرکب ) سرکش و نافرمان . (ناظم الاطباء).
-
شوره پشتی
لغتنامه دهخدا
شوره پشتی . [ رَ / رِ پ ُ ] (حامص مرکب ) شوخی و کج ادائی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
شوره خاک
لغتنامه دهخدا
شوره خاک . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) خاک شوره . خاک شور : شوره خاکی را کز تخم تهی است فتح باب از نم مژگان چه کنم . خاقانی .کنم از شوره خاک شیره ٔپاک این کرامات بین که من دارم .خاقانی .
-
شوره خره
لغتنامه دهخدا
شوره خره . [ رَ / رِ خ َرْ رَ / رِ ](ص مرکب ) سخت شور. طعام یا آب مایع چون آش و غیره نهایت شور. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به شورخره شود.
-
شوره دشت
لغتنامه دهخدا
شوره دشت . [ رَ / رِ دَ ](اِ مرکب ) صحرای شوره زار. دشت شوره زار : ندیدند کس را کز آن شوره دشت به مأواگه خویشتن بازگشت .نظامی .