کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شورهزدایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
denitrification 1
شورهزدایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی، شیمی] تبدیل نیترات به آمونیاک در خاک بهوسیلۀ برخی از باکتریها که در نتیجۀ آن نیترات یا شورۀ خاک کاهش مییابد
-
واژههای مشابه
-
شوره
فرهنگ فارسی معین
(رِ) (اِ.) 1 - جسمی است سفید رنگ و شکننده و قابل حل در آب که ترکیبی است از پتاسیم و نیتروژن و اکسیژن . در صنایع شیشه سازی و باروت سازی از آن استفاده می کنند. 2 - پوسته های سفید رنگ و ریزی در موی سر.
-
شوره
فرهنگ فارسی معین
(رِ) (اِ.) خجالت ، خجلت .
-
شوره
لغتنامه دهخدا
شوره . [ ] (اِخ ) شهری است از ناحیت طوران به سند. (حدود العالم ).
-
شوره
لغتنامه دهخدا
شوره . [ رَ ] (اِخ ) شورة. ناحیه ای است در عراق عرب (استانداری موصل )، سکنه ٔ آن 14000 تن . مرکز آن قریه ٔ شوره واقع بر ساحل راست دجله است . (فرهنگ فارسی معین ).
-
شوره
لغتنامه دهخدا
شوره . [ رَ ](ع اِ) شورة. صمغ درخت قرم . صمغ درخت اسرار. (از یادداشت مؤلف ). || نوعی از درخت گز. (غیاث ). درخت شوره . سورج . الوس اخنی . (از یادداشت مؤلف ).
-
شوره
لغتنامه دهخدا
شوره . [ رَ / رِ ] (اِ) از آن باروت سازند و به عربی ملح الدباغین گویند و معرب آن شورج است . (برهان ) (آنندراج ). جسمی که در ساختن باروت بکار میرود و عبارت است از «آزتات پتاس » و این جسم را در هندوستان و مصر پس از آنکه موسم باران گذشت از سطح زمین میگی...
-
شوره
لغتنامه دهخدا
شوره . [ ش َ / شُو رَ / رِ ] (از ع ، اِمص ) شَورة. خجلت و خجالت . (برهان ) (آنندراج ). خجالت و شرمساری و حیا. (ناظم الاطباء). خَجَل . (رشیدی ).
-
شورة
لغتنامه دهخدا
شورة. [ رَ] (ع اِ) درون چیزی و برون آن . (منتهی الارب ). اندرون و بیرون . (ناظم الاطباء). مخبر و منظر. (اقرب الموارد). || جای شهد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کندوی زنبور عسل . (ناظم الاطباء) . || هیأت و لباس . یقال : انه لحسن الصورة و الشورة؛...
-
شورة
لغتنامه دهخدا
شورة. [ ش َ رَ ] (ع اِ) صمغالاسرار. نام درختی است که در سواحل دریای حجاز روید و شبیه به درخت غار است و میوه ٔ آن سبزرنگ و به بلاذر ماند. (از ترجمه ٔ ابن البیطار لکلرک ج 2 ص 352 مفردات عربی ابن البیطار ص 74).
-
شورة
لغتنامه دهخدا
شورة. [ ش َ رَ ] (ع اِمص ) خجلت و شرمندگی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خجلت . شیار. (از اقرب الموارد). و رجوع به شیار شود.
-
شورة
لغتنامه دهخدا
شورة. [ شو / ش َ رَ ] (ع اِ) منظر و تماشاگاه و هر جائی که در آنجا چیزی دیده شود. (ناظم الاطباء).
-
شوره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شورج› šure ۱. (شیمی) مادهای شیمیایی و سفیدرنگ که در تهیۀ باروت به کار میرود.۲. [قدیمی] زمینی که در آن نمک و این ماده باشد.۳. (صفت) [مجاز] ویژگی زمینی که نتوان در آن کشتوکار کرد؛ بیحاصل.〈 شورۀ سر: (پزشکی) پوستههای ریز که بهواسطۀ قارچ...
-
شوره
دیکشنری فارسی به عربی
نترات