کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شوخنامهنویس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شوخنامهنویس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای نمایشی] ← کمدینویس
-
واژههای مشابه
-
شوخنامه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای نمایشی] ← کمدی 1
-
نویس
لغتنامه دهخدا
نویس . [ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان وزوا بخش دستجرد شهرستان قم در 22 هزارگزی شمال غربی دستجرد، در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع است و 1194تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و میوه ، شغل مردمش زراعت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
-
نویس
لغتنامه دهخدا
نویس . [ ن ِ ] (ریشه ٔ فعل ) ریشه ٔ مضارع فعل نوشتن است و در صرف وجه مضارع و امر به کار رود: نویس . بنویس . می نویسم . || (ن مف ) به صورت مزید مؤخر به معنی «نوشت » در ترکیبات ذیل مستعمل است : بارنویس . بیرون نویس . پانویس . پاک نویس . پیش نویس . خار...
-
نویس
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ نوشتن) nevis ۱. = نوشتن۲. نویسنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دعانویس، روزنامهنویس، نامهنویس.۳. نوشتهشده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): پاکنویس، چرکنویس.
-
شوخنامهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای نمایشی] ← کمدی 2
-
عزب نویس
لغتنامه دهخدا
عزب نویس . [ ع َ زَ ن ِ ] (نف مرکب ) دفترنویس و کسی که نام عزبان را نویسد. و رجوع به عزب شود. || محاسب .
-
عیب نویس
لغتنامه دهخدا
عیب نویس . [ ع َ / ع ِ ن ِ ] (نف مرکب ) نویسنده ٔ عیب : جورپذیران عنایت گذارعیب نویسان شکایت شمار.نظامی .
-
کشیک نویس
لغتنامه دهخدا
کشیک نویس . [ ک َ / ک ِ ن ِ] (نف مرکب ) آنکه نوبت قراولی معین می کند. مأمور تنظیم امر قراولی و پاسبانی محلی . (یادداشت مؤلف ).
-
dramatist, playwright
نمایشنامهنویس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای نمایشی] نویسندۀ اثر ادبیـ نمایشی که برای اجرا بر روی صحنه نوشته شود
-
weblogger
وبنویس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] عامل یا شخصی که وبنویسی کند
-
sport writer
ورزشینویس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] خبرنگار یا گزارشگری که بهصورت منظم اخبار مربوط به ورزش و رویدادهای ورزشی را گزارش و تحلیل و در مطبوعات خصوصاً مطبوعات ورزشی منتشر میکند
-
comedian 2
کمدینویس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای نمایشی] نویسندۀ شوخنامه متـ . شوخنامهنویس
-
scenario writer
فرانامهنویس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آیندهپژوهی و آیندهنگری] فردی که به فرانامهنویسی و خلق چشماندازها یا تصاویری از آیندههای ممکن میپردازد