نویس . [ ن ِ ] (ریشه ٔ فعل ) ریشه ٔ مضارع فعل نوشتن است و در صرف وجه مضارع و امر به کار رود: نویس . بنویس . می نویسم . || (ن مف ) به صورت مزید مؤخر به معنی «نوشت » در ترکیبات ذیل مستعمل است : بارنویس . بیرون نویس . پانویس . پاک نویس . پیش نویس . خارج نویس . || به معنی نویسیده و نوشته به صورت مزید مؤخر به کار رود: نانویس ، به معنی نانویسیده و نانوشته . || (نف ) به صورت اسم فاعل مرخم به معنی نویسنده و نگارنده و آنکه می نویسد بصورت مزید مؤخر در ترکیبات زیر مستعمل است : افسانه نویس . اوارجه نویس . پنهان نویس . تابلونویس . تاریخ نویس . تندنویس . چهره نویس . چیزنویس . حاشیه نویس . حق نویس . خفیه نویس . خودنویس . خوش نویس . داستان نویس . دعانویس . دفترنویس . رمان نویس . روزنامه نویس . سرخطنویس . ضابطنویس . غلطنویس .فکاهی نویس . کاغذنویس . کتیبه نویس . کشیک نویس . کفن نویس . لشکرنویس . مثال نویس . مجلس نویس . مراسله نویس . نامه نویس . رجوع به هر یک از این مدخل ها در ردیف خود شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.