کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شمشیردار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شمشیردار
لغتنامه دهخدا
شمشیردار. [ ش ِ / ش َ ] (نف مرکب ) دارنده ٔتیغ. (فرهنگ لغات ولف ). سائف . سیاف . (دهار). سپاهیی که به شمشیر مسلح باشد. در برابر نیزه دار و گرزدار و جز اینها. || نگاهدارنده ٔ شمشیر. مأمورحمل و نگاهداری شمشیر : در دستگاه سلطنت غلامی که وی را قماش گفتن...
-
شمشیردار
واژهنامه آزاد
شمشیر پهن دولبه
-
جستوجو در متن
-
قراچور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹قراچوری، قراچولی، قلاچوری› [قدیمی] qarāčur ۱. شمشیر دراز.۲. شمشیردار.
-
قراچور
لغتنامه دهخدا
قراچور. [ ق َ ] (ترکی ، اِ) شمشیر. || شمشیردراز. || (ص ) شمشیردار. (ناظم الاطباء).
-
سائف
لغتنامه دهخدا
سائف . [ ءِ ] (ع ص ) شمشیردار. (دهار). مرد با شمشیر. || مردزننده بشمشیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، سوائف .
-
قراچوری
لغتنامه دهخدا
قراچوری . [ ق َ ] (ترکی ، اِ) قراچولی . شمشیر. || (ص ) شمشیردار. || شمشیرزن . (ناظم الاطباء). و به جای رای قرشت لام هم نوشته بودند که قراچولی باشد. (برهان ).
-
قیلیچ قورچیسی
لغتنامه دهخدا
قیلیچ قورچیسی . (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) قورچی شمشیر. شمشیردار (صفویه ). (فرهنگ فارسی معین از سازمان صفویه ص 87). نام دسته ای از قورچیان حکومت صفویه . رجوع به قورچی و سازمان اداری حکومت صفویه ص 78 شود.
-
مسیف
لغتنامه دهخدا
مسیف . [ م ُ ] (ع ص ) پدر فرزندمرده . (ناظم الاطباء). || مرد باشمشیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). شمشیردار. (مهذب الاسماء). متقلد به سیف . (از اقرب الموارد). کسی که شمشیر بسته باشد. || دلاور. (آنندراج ). دلاور با شمشیر. (منتهی الارب ). شجاع . (اقرب ال...
-
چاه رستم
لغتنامه دهخدا
چاه رستم . [ هَِ رُ ت َ ] (اِخ ) چاهی که رستم را شغاد برادرش بلطائف الحیل در آن انداخته بود و آن چاه را بشمشیر و سنانها پرساخته . (آنندراج ) : مسکن دیو سفید آمد بخاریها ز برف چاهها چون چاه رستم شد ز یخ شمشیردار. اشرف (از آنندراج ).آن زنخدانی که باشد ...
-
سیاف
لغتنامه دهخدا
سیاف . [ س َی ْ یا ] (ع ص ) شمشیرگر. شمشیرزن . (ناظم الاطباء). شمشیرزن . (غیاث اللغات ). شمشیردار. (دهار) (مهذب الاسماء). شمشیرگر. صاحب تیغ. (منتهی الارب ). || شمشیرفروش . (مهذب الاسماء). || قاتل . جلاد. خونریز. (غیاث ) (آنندراج ). دژخیم . میرغضب : و...
-
تیغدار
لغتنامه دهخدا
تیغدار. (نف مرکب ) تیغزن . تیغبند. (آنندراج ). شمشیربردارنده . (ناظم الاطباء). شمشیردار. (یادداشت بخطمرحوم دهخدا). شمشیرزن . مسلح به شمشیر : بیاورد نعمان سپاهی گران همه تیغداران و نیزه وران . فردوسی .نه خاک است پیدا نه دریا نه کوه ز بس تیغداران توران...
-
قورچی باشی
لغتنامه دهخدا
قورچی باشی . (ترکی ، اِ مرکب ) (از: قور، سلاح + چی ، علامت فاعلی + باش ، سر و «ی » حرف اضافه ). (آنندراج ). رئیس سلاح داران و داروغه ٔ اسلحه خانه . (فرهنگ نظام ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قورچی باشی یکی از مناصب شاهان صفویه بوده است . در سازمان ادار...
-
بابک خرم دین
لغتنامه دهخدا
بابک خرم دین . یا خرمی [ ب َ ک ِ خ ُ ر رَ ](اِخ ) ابن الندیم در الفهرست آرد: واقدبن عمرو تمیمی که تاریخ بابک کرده است گوید: پدر بابک روغنگری از مردم مدائن بود وقتی جلای وطن کرده به ثغر آذربایجان شد و در روستای میمذ به ده بلال آباد مسکن گزید بر پشت رو...