کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شمرده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شمرده
/še(o)morde/
معنی
۱. شمارده؛ شماریده؛ حسابشده.
۲. بهشمارآمده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. محسوب
۲. واضح
۳. شمارهشده
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شمرده
واژگان مترادف و متضاد
۱. محسوب ۲. واضح ۳. شمارهشده
-
شمرده
لغتنامه دهخدا
شمرده . [ ش ِ / ش ُم َ / م ُ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) تعدادشده . حساب شده و در حساب آمده . (ناظم الاطباء). مخفف شمارده که بمعنی شمار کرده و معدود است . (آنندراج ). معدود. (دهار).- دم شمرده ؛ معدود. نفس قابل شمارش : تو سالیانها خفتی و آنکه بر تو شمرددم...
-
شمرده
فرهنگ فارسی معین
(ش یا شُ مُ دِ یا دَ) (ص مف .) 1 - حساب کرده ، شماره کرده . 2 - محسوب داشته .
-
شمرده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) še(o)morde ۱. شمارده؛ شماریده؛ حسابشده.۲. بهشمارآمده.
-
واژههای مشابه
-
گام شمرده
لغتنامه دهخدا
گام شمرده . [ ش ِ / ش ُ م َ / م ُ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) گام حساب شده . گام به احتیاط. در بیت ذیل از عرفی مراد بازی اسب است که در عین جلدی به احتیاط قدم گذارد بحکم سوار و آن را در عرف هند گهری گویند : در گام شمرده خطنگاری بر نقطه ٔ نوک نیش کژدم . (آنند...
-
سرای شمرده
لغتنامه دهخدا
سرای شمرده . [ س َ ی ِ ش ِ / ش ُ م َ / م ُدَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خانه ای را گویند که رعایا مال واجبی خود را در آنجا شمرده تسلیم تحویل داران دیوانی نمایند و این نام را انوشیروان نهاده و پیش از او نبوده . (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ).
-
بس شمرده
لغتنامه دهخدا
بس شمرده . [ ب َ ش ُ م َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مضروب (در اصطلاح حساب ). (واژه های نو فرهنگستان ایران ).
-
حرام شمرده
دیکشنری فارسی به عربی
حرام
-
تلفظ شمرده
دیکشنری فارسی به عربی
فصاحة
-
شمرده شده
واژهنامه آزاد
محسوب
-
قدم شمرده نهادن
لغتنامه دهخدا
قدم شمرده نهادن . [ ق َ دَ ش ُ / ش ِ م ُ دَ / دِ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) به احتیاط تمام راه رفتن . (آنندراج ) : قدم شمرده نهد حسن در قلمرو خطچو عاملی که به پای حساب می آید. صائب (از آنندراج ).صائب قدم شمرده نهد بر بساط گل در پای رهروی که شکسته ست خ...
-
خوار شمرده شدن
لغتنامه دهخدا
خوار شمرده شدن . [ خوا / خا ش ِ / ش ُ م َ / م ُ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ناچیز شمرده شدن . بچیز گرفته نشدن . پست بحساب آمدن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
شمرده سخن گفتن
دیکشنری فارسی به عربی
لبق