کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شمر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شمر
/šamar/
معنی
۱. آبگیر؛ تالاب: ◻︎ همچو روی رومیان از ابر رنگین شد چمن / همچو موی زنگیان از باد پرچین شد شمر (قطران: ۱۱۱).
۲. حوض کوچک.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: شمرد
بن حال: شمر
دیکشنری
reservoir
-
جستوجوی دقیق
-
شمر
لغتنامه دهخدا
شمر. [ ش َ ](ع مص ) خرامیدن در رفتار. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از غیاث ). گشنی کردن در رفتن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). || کوشیدن در رفتار. سرعت نمودن و بشتاب رفتن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). || فراهم ...
-
شمر
لغتنامه دهخدا
شمر. [ ش َ م ِ ] (اِخ ) ابن ذی الجوشن ضبابی کلابی . نام او شرحبیل و کنیت او ابوالسابغه است . از رؤسای هوازن و مردی شجاع بود(مقتول 66 هَ . ق . / 686 م .). در صفین در لشکر علی (ع ) حضور داشت . سپس در کوفه اقامت کرد و به روایت حدیث پرداخت در واقعه ٔ کر...
-
شمر
لغتنامه دهخدا
شمر. [ ش َ م ِ ] (اِخ ) ابن افریقیس ، بانی سمرقند یا اول کسی که آنرا فتح کرده ، و قیل انه غزا مدینة السغد فقلعها فقیل شمرکند فعربت سمرقند و اسکان المیم و فتح الراء لحن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شمربن افریقیس بن ابرهه بن حارث ...
-
شمر
لغتنامه دهخدا
شمر. [ ش َم ْ م َ ] (اِخ ) مجموعه ٔ قبایلی که به عرب یمن انتساب دارند و بین آنان و عنزی دشمنی قدیم است . مرکز قبیله های شمر در بلاد «طی » در شمال بلاد عرب ، الجزیره ، بین النهرین ، حوالی دجله و فرات است . مرجع آنها «دیرالزور»است . از شعب شمر «بنوتمیم...
-
شمر
لغتنامه دهخدا
شمر. [ ش ِ ] (اِخ ) ابن لهیعه ٔ حمیری . ملقب به ذوالجناح . (یادداشت مؤلف ): یکی از ملوک یمن که او را شمر ذوالجناح گفتند خروج کرده بود تا ماوراءالنهر گرفته و غارتها کرده و از آنجا به صین رفته و قصه ٔ آن دراز است . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 85).
-
شمر
لغتنامه دهخدا
شمر. [ ش ِ ] (ع ص ) رجل شمر؛ مرد آزموده کار رسا ودانای در امور. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). کارآزموده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دانای امور. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || مرد سخی . (ناظم الاطباء). جوا...
-
شمر
لغتنامه دهخدا
شمر. [ ش ِم ْ م ِ] (ع ص ) شر شمر؛ بدی سخت . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). بدی شدید. (ناظم الاطباء) (از مهذب الاسماء).
-
شمر
لغتنامه دهخدا
شمر. [ ش ُ م َ ] (نف مرخم ) شمارنده . تعدادکننده و همیشه به صورت مرکب استعمال میگردد. (ناظم الاطباء). شمارنده . (از آنندراج ) (از انجمن آرا). مخفف شمار و شمرنده و همیشه بصورت ترکیب آید، چون : ستاره شمر، اخترشمر، دینارشمر. (یادداشت مؤلف ).- ستاره شمر...
-
شمر
لغتنامه دهخدا
شمر. [ش َ م َ ] (اِ) حوض خرد و کوچک . (برهان ) (ناظم الاطباء). حوض . حوض کوچک و تالاب . (غیاث ) (ناظم الاطباء). آبگیر خرد. (آنندراج ) (انجمن آرا). آبگیر. آبدان . (فرهنگ اوبهی ). آبگیر. غفج . (لغت فرس اسدی ). آبگیر خرد و شاید بمعنی آبگیر بزرگ هم اطلاق...
-
شمر
فرهنگ فارسی معین
(ش ) (اِ.) 1 - شمر بن ذی الجوشن قاتل امام حسین (ع ). 2 - (کن .) شخص بسیار خشن و سختگیر و ظالم و بدخو. ؛ ~ هم جلودار کسی نبودن کنایه از: هیچ چیز یا هیچ قدرتی توانایی ممانعت از خلاف کاری یا تندروی کسی را نداشتن .
-
شمر
فرهنگ فارسی معین
(شَ مَ) (اِ.) 1 - آبگیر. 2 - حوض کوچک .
-
شمر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šamar ۱. آبگیر؛ تالاب: ◻︎ همچو روی رومیان از ابر رنگین شد چمن / همچو موی زنگیان از باد پرچین شد شمر (قطران: ۱۱۱).۲. حوض کوچک.
-
شمر
فرهنگ فارسی عمید
، قدیمی: še(o)mar (بن مضارعِ شمردن) ‹شمار› še(o)mor ۱. = شمردن۲. شمرنده؛ شمارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): ستارهشمر، روزشمر.
-
واژههای مشابه
-
نفس شمر
لغتنامه دهخدا
نفس شمر. [ ن َ ف َ ش ُ م َ ] (نف مرکب ) رقیب .مراقب . گماشته بر کسی که جزئیات حال او را بنگرد.