کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شقا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شغا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شغاه، شگا، شکا› [قدیمی] šaqā تیردان؛ تیرکش؛ ترکش.
-
شَقّاً
فرهنگ واژگان قرآن
شکافتني (در عبارت "شَقَقْنَا ﭐلْأَرْضَ شَقّاً " چون مفعولٌ فيه واقع شده منظور شکافتني نگفتني و وصف ناشدني است)
-
جستوجو در متن
-
شغاه
لغتنامه دهخدا
شغاه . [ ش َ ] (اِ) ترکش و کیش و تیردان و جعبه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از برهان ). شغا. (یادداشت مؤلف ). شقا. و رجوع به شقا و شغتا و مترادفات دیگر شود.
-
شقاوة
لغتنامه دهخدا
شقاوة. [ ش َ / ش ِ وَ ] (ع مص )مصدر به معنی شقا و شقاء. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بدبخت شدن . (دهار) (المصادر زوزنی ) (منتهی الارب ). و رجوع به شقا و شقاء شود.
-
شقوة
لغتنامه دهخدا
شقوة. [ ش َ ق ْ / ش ِ ق ْ وَ ] (ع مص ) شقا. شقاء. شقاوة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). بدبخت شدن . (آنندراج ). رجوع به شقا و شقاء شود.
-
اشقا
لغتنامه دهخدا
اشقا. [ اَ ] (اِ) شَقا. شَغا. شَکا. تیردان باشد و بتازی جعبه خوانند. رجوع به شکا شود.
-
شقوء
لغتنامه دهخدا
شقوء. [ ش ُ ] (ع مص ) دندان شتر برآمدن . (تاج المصادر بیهقی ). شقا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).برآمدن دندان پیشین . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || غلبه کردن کسی را. (تاج المصادر بیهقی ). و رجوع به شقا شود. || شانه کردن موی سرکسی را. (آنندراج ) (...
-
شغا
لغتنامه دهخدا
شغا. [ ش َ /ش ُ ] (اِ) جعبه و تیردان و ترکش . (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). شقا. شکا. تیردان . (آنندراج ) (از انجمن آرا). ترکش . (فرهنگ جهانگیری ). ترکش و تیردان را گویند، و آن جاییست که تیر در آن نهند و بر کمر بندند و به عربی جعبه خوانند. (برهان ...
-
یلاق
لغتنامه دهخدا
یلاق . [ ی ِ ] (اِخ ) ایلاق . نام شهری است به ترکستان . (لغت فرس اسدی نسخه ٔ خطی نخجوانی ) : الا رفیقا تا کی مرا شقا و عناگهی مرا غم یغما گهی بلای یلاق . زبیبی (از لغت فرس اسدی ).
-
شقاء
لغتنامه دهخدا
شقاء. [ ش َ ] (ع مص ) شقا. بدبخت شدن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (دهار) (المصادر زوزنی ) (از اقرب الموارد). مصدر به معنی شقاوة [ ش َ / ش ِ وَ ]. رنجه شدن . (ترجمان القرآن ). و رجوع به شقا و شقاوت و شقاوة شود. || برآمدن دندان پیش . (منتهی الارب ) (آنن...
-
شقوة
لغتنامه دهخدا
شقوة. [ ش َق ْ / ش ِق ْ وَ ] (ع اِمص ) بدبختی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). شقا. شقاء. شقاوت . شدت . عسرت . سختی . بدبختی . شقوت . (یادداشت مؤلف ). تنگی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). و رجوع به شقوت و مترادفات دیگر شود.
-
شکا
لغتنامه دهخدا
شکا. [ ش َ ] (اِ) به معنی شقاست . (فرهنگ اوبهی ). تیردان . (لغت فرس اسدی ). شغا. ترکش . جعبه . کنانه . شقا. (یادداشت مؤلف ) : به تیر غمزه دل عاشقان شکار کندعجب تر آنکه به تیری که از شکا نه جداست . ابوعبداﷲ ادیب (از لغت فرس اسدی ).و رجوع به مترادفات ...
-
شقاء
لغتنامه دهخدا
شقاء. [ ش َ ] (ع اِمص ) شقا. بدبختی . (از ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (دهار) (منتهی الارب ). نقیض سعادت . (از اقرب الموارد).- شقاء اصغر ؛ (اصطلاح احکام نجوم ) بدبختی کهین . مقابل شقاء اکبر و شقاء اوسط. (یادداشت مؤلف ).- شقاء اکبر ؛ (اصطلاح احکام نج...
-
قحط
لغتنامه دهخدا
قحط. [ ق َ ] (ع اِ) ضربت سخت . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). || خشک سال . (منتهی الارب ) (فرهنگ نظام ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (اِمص ) نایابی و کم یابی چیزی را مجازاً گویند. (فرهنگ نظام ) (آنندراج ). تنگی و کم یابی . || بی حاصلی . |...
-
شقاوت
لغتنامه دهخدا
شقاوت . [ ش َ / ش ِ وَ ] (از ع ، اِمص ) نکبت و خواری و بدبختی و پریشانی . (ناظم الاطباء). بدبختی . (غیاث اللغات ). شقا. شقاء. شقو. شقوت . شقوة. عسر.شدت . سختی . نکبت . بداختری . مقابل سعادت . خلاف سعادت .نقیض سعادت . مقابل نیک اختری . (یادداشت مؤلف ...