کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شفایی اصفهانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شفایی اصفهانی
لغتنامه دهخدا
شفایی اصفهانی . [ ش َ یی ِ اِ ف َ ] (اِخ ) حکیم شرف الدین حسن ، فرزند حکیم ملای اصفهانی . از پزشکان نامی و از گویندگان نامدار اصفهان در قرن یازدهم هجری بود. میرداماد از او تمجید کرده . شفایی طبیب خاص و ندیم شاه عباس اول بود. درانواع نظم از قصیده و غز...
-
واژههای مشابه
-
حسین شفایی
لغتنامه دهخدا
حسین شفایی . [ ح ُ س َ ن ِ ش َ ] (اِخ ) ابن نصر ضریر بغدادی و کتبی تألیف کرده است . و بیش از 650 هَ . ق . 1252/ م . میزیست . (بغیة الوعاة 237) (معجم المؤلفین ).
-
جستوجو در متن
-
راستی دیدن
لغتنامه دهخدا
راستی دیدن . [ دی دَ ] (مص مرکب ) درستی و استقامت دیدن : آن زلف کج گرفت شفایی ز هر چه هست جز راستی ندید ز طبع سلیم خویش .شفائی اصفهانی (از ارمغان آصفی ).
-
راضی گشتن
لغتنامه دهخدا
راضی گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) خشنود گردیدن . خرسند شدن . || قانع شدن : ما به دشنام از تو راضی گشته ایم و ز دعای ما بسودا میروی . سعدی . #سنگ بالین خود از سنگ قناعت کردم راضی از داده ٔ حق گشتم و راحت کردم . تاثیر اصفهانی (از ارمغان آصفی ).آنکه بخ...
-
جان ستاندن
لغتنامه دهخدا
جان ستاندن . [ س ِ دَ ] (مص مرکب ) کشتن . قبض روح کردن . روح را گرفتن : همه گوش یکسر بفرمان نهیداگر جان ستانید اگر جان دهید. فردوسی .جان بیگانه ستاند ملک الموت بزجرزجر حاجت نبود عاشق جان افشان را. سعدی .گو بسلام من آی با همه تندی و جوروز من بیدل ستان...
-
جراحت
لغتنامه دهخدا
جراحت . [ ج ِ ح َ ] (ع اِ) خستگی . (منتهی الارب ) (از شرح قاموس ) (از ناظم الاطباء). جراحة. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). ج ، جِراح . و جِراحات . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از شرح قاموس ). || یک زخم و یک ضرب .(شرح قاموس ) زخم و ریش . (غیاث اللغا...