کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شروخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شروخ
لغتنامه دهخدا
شروخ . [ ش َ ] (ع اِ) همزاد و همتا و مانند. (آنندراج ).- شروخ شرخ ؛ در مبالغه گویند: یعنی ایشان هم زادهایی هستند که در مشابهت و مماثلت مبالغه کرده اند. (ازناظم الاطباء). برای مبالغه است مانند: داهیة دهیاء.(از اقرب الموارد). رجوع به شرخ شود.
-
شروخ
لغتنامه دهخدا
شروخ . [ ش ُ ] (ع اِ) ج ِ شَرخ . (آنندراج ) (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به شرخ شود. || درخت عضاة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
-
شروخ
لغتنامه دهخدا
شروخ . [ ش ُ ] (ع مص ) مصدر به معنی شَرخ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دندان کفانیدن شتر. (از آنندراج ). || فرا مردی نشستن کودک . (از تاج المصادر بیهقی ). رجوع به شرخ شود. || شکافتن دندان شتر گوشت را. (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
شرخ
لغتنامه دهخدا
شرخ . [ ش َ ] (ع اِ) ج ِ شارخ و در حدیث است : اقتلوا شیوخ المشرکین و استحیوا شرخهم ؛ اراد بالشیوخ اهل القوةعلی القتال . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و در لسان العرب اسم جمع است . (از اقرب الموارد). رجوع به شارخ شود. || اصل و بن . || کرانه ٔ برآم...