کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شرطبندی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شرطبندی
واژگان مترادف و متضاد
قمار، میسر
-
شرطبندی
لغتنامه دهخدا
شرطبندی . [ ش َ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل شرط بستن . گرو. نذر.
-
واژههای مشابه
-
شرط و شرطبندی
لغتنامه دهخدا
شرط و شرطبندی . [ ش َ طُ ش َ ب َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) جنگ و نبرد. (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
گروبندی
لغتنامه دهخدا
گروبندی . [ گ ِ رَ / رُو ب َ ] (حامص مرکب ) شرطبندی . رهان .
-
قمار
واژگان مترادف و متضاد
۱. آسبازی، بازی، شرطبندی، گنجفه، مقامره، میسر ۲. مخاطره
-
مراهنه
واژگان مترادف و متضاد
۱. بردوباخت ۲. شرطبندی، گروبندی ۳. شرط بستن، گروگذاشتن
-
نذربندی
لغتنامه دهخدا
نذربندی .[ ن َ ب َ ] (حامص مرکب ) شرطبندی . گروبندی . مسابقه .
-
دوبدوک
لغتنامه دهخدا
دوبدوک . [ دَب ِ دَ وَ ] (اِ مرکب ) شرطبندی و گرو بستن در دویدن است . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ).
-
سبق
واژگان مترادف و متضاد
۱. قبل، پیش ۲. پیشی، سبقتجویی ≠ بعد، پسین ۳. برتری، تقدم ۴. درس ۵. شرط، گرو، مسابقه ۶. مایه شرطبندی
-
چناخ
لغتنامه دهخدا
چناخ . [ چ َ ] (اِ) جناغ . (ناظم الاطباء). استخوان سینه ٔ مرغ که گاه دو دوست با هم بشکستن آن شرطبندی کنند و این عمل را جناغ شکستن گویند. و رجوع به جناغ شود.
-
مقامسة
لغتنامه دهخدا
مقامسة. [ م ُ م َ س َ ] (ع مص ) نبرد کردن با کسی به غواصی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شرطبندی کردن در فرورفتن به آب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- امثال : هو یقامس حوتاً ؛ در حق کسی گویند که با داناتر از خود مناظره...
-
مراهنة
لغتنامه دهخدا
مراهنة. [ م ُ هََ ن َ ] (ع مص ) مراهنه . با کسی گرو بستن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). رهان . (زوزنی ). گرو بستن به تاختن . (منتهی الارب ). مسابقه . (اقرب الموارد). شرط بستن . (فرهنگ فارسی معین ). || مخاطرة. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). خط...
-
جناغ
لغتنامه دهخدا
جناغ . [ ج َ ] (اِ) استخوانی که قفسه ٔ سینه را در خط وسط و جلو محدودمیکند و 7 زوج دنده های حقیقی قفسه ٔ سینه از طرفین بوسیله ٔ غضروفهای دنده یی به آن متصل میشوند و در قسمت انتهایی آن نیز 3 زوج دنده های کاذب بوسیله ٔ غضروفشان بغضروف دنده های بالاتر مت...