کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شرح دریاها پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شرح دریاها
دیکشنری فارسی به عربی
علم المحيطات
-
واژههای مشابه
-
شَرَحَ
فرهنگ واژگان قرآن
بسط داد - گشود (کلمه شرح به معناي بسط و وسعت دادن واصل اين کلمه به معناي پهن کردن و بسط دادن گوشت و امثال آن است)
-
شرح حال
فرهنگ واژههای سره
سرگذشت
-
شرح دادن
فرهنگ واژههای سره
نگیختن، زندیدن
-
شرح وقایع
فرهنگ واژههای سره
رویدادنگاری، رویدادنامه
-
author statement
شرح پدیدآور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم کتابداری و اطلاعرسانی] درج نام پدیدآور حقیقی یا حقوقی در بخش توصیفی فهرستبرگه (catalogue card) به همـان شکل و ترتیبی که در صفحۀ عـنوان (title page) آمده است متـ . تکرار نام پدیدآور statement of responsibility
-
شرح حال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] ← سرگذشت
-
شرح اسم
لغتنامه دهخدا
شرح اسم . [ ش َ ح ِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تعریف به شرح اسم عبارت از تفسیر و تشریح معنای لفظ و تبدیل معنای لغتی به لغت دیگراست و به عبارت دیگر مطلوب در تعریف شرح اسمی بیان معنای اسم شی ٔ است . (فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی ).
-
شرح دادن
لغتنامه دهخدا
شرح دادن . [ ش َ دَ ] (مص مرکب ) شرح کردن . تشریح و بیان کردن . تفسیر کردن . توضیح دادن . وصف کردن : هست اینهمه محنت که شرح دادم با اینهمه پیوسته ناتوانم . مسعودسعد (دیوان ص 355).گر ز غمم صد یکی شرح دهم پیش کوه آه دهد پاسخم کوه بجای صدا. خاقانی .این ...
-
شرح دهنده
لغتنامه دهخدا
شرح دهنده . [ ش َ دَ هََ دَ / دِ ] (نف مرکب ) شارح . شرح ده .
-
شرح کردن
لغتنامه دهخدا
شرح کردن . [ ش َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بیان کردن و تفسیر کردن . توضیح دادن . توصیف کردن : بونصر نامه نویسد و این حال را شرح کند همه ودل وی را دریافته اید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 331).شرح این حال پیش دوست کنیم سنگ فتنه به لشکر اندازیم . خاقانی .حکیمی کای...
-
شرح ده
لغتنامه دهخدا
شرح ده . [ ش َ دِه ْ ] (نف مرکب ) شرح دهنده . توصیف کننده . نمودارکننده . شارح : آه بخور از نفس روزنش شرح ده یوسف و پیراهنش .نظامی .
-
شرح دهنده
دیکشنری فارسی به عربی
برهاني
-
شرح حال
دیکشنری فارسی به عربی
مذکرات