کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شراة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شراة
لغتنامه دهخدا
شراة. [ ش َ ] (اِخ ) کوهی است . (منتهی الارب ). کوه مرتفع شامخی است در طرف پایین عسفان که مسکن قرود است .در اینجا عقبه ای است که راه مسافر عسفان به ناحیه ٔ حجاز است و آن را خریطه گویند. (از معجم البلدان ).
-
شراة
لغتنامه دهخدا
شراة. [ ش َ ] (اِخ ) موضعی است میان دمشق و مدینه . (منتهی الارب ).
-
شراة
لغتنامه دهخدا
شراة. [ ش َ ] (ع ص ، اِ) شری . شتری فرومایه از شتران . || گزیده ٔ شتران ، از لغات اضداد است . (از منتهی الارب ). و رجوع به شری شود.
-
شراة
لغتنامه دهخدا
شراة. [ ش ُ ] (اِخ ) فرقه ای از خوارج . (منتهی الارب ). نامی است که خوارج به خود داده اند. اهل نهروان و آن کسانی باشند که خارج از طاعت امام گمان میکنند که فروخته اند دنیای خود را به آخرت . (از یادداشت مؤلف ). ج ِ شاری .(از ناظم الاطباء). رجوع شود به...
-
واژههای همآوا
-
شرعت
فرهنگ فارسی معین
(ش عَ) [ ع . شرعة ] (اِ.) 1 - شریعت ، سنت . 2 - مثل . 3 - راهی که به سوی آب رود. 4 - عادت .
-
شراط
لغتنامه دهخدا
شراط. [ ش ِ ] (ع مص ) مشارطة. هر یک از دو تا بر دیگری شرط کردن . (ناظم الاطباء). این مصدر در متون دیگر نبود. در تاج العروس مشارطة به معنی «شرط کل منها علی صاحبه » آمده است .
-
شرعت
لغتنامه دهخدا
شرعت . [ ش ِ / ش َ ع َ ] (ع اِ) شرعة. رجوع به شرعة شود.
-
شرعة
لغتنامه دهخدا
شرعة. [ ش َ رَ ع َ ] (ع اِ) صفه ٔ مسقّف و پوشیده . ج ،اشراع . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || کشتی . || رواق و پیش طاق . (ناظم الاطباء).
-
شرعة
لغتنامه دهخدا
شرعة. [ ش ِ / ش ُ ع َ ] (ع اِ) راه پیداکرده ٔ خدای بر بندگان در بندگی و راه روشن و راست . و منه قوله تعالی « : لکل ة جعلنامنکم شرعةً و منهاجاً» (قرآن 48/5). (از منتهی الارب ). راه . شریعت . شریعه . راه دین . (مهذب الاسماء). راه مسلمانی . (دهار). نهاد...
-
شرعت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شرعة] [قدیمی] šer'at = شریعت
-
شِرْعَةً
فرهنگ واژگان قرآن
رفتن به راهي که واضح و ايمن از انحراف باشد
-
جستوجو در متن
-
عرندل
لغتنامه دهخدا
عرندل . [ ع َ رَ دَ ] (اِخ ) نام قریه ای است از سرزمین شَراة از شام . و آن در عهد خلیفه ٔ دوم پس از یرموک فتح شد. (از معجم البلدان ).
-
شروی
لغتنامه دهخدا
شروی . [ ش َ رَ ] (ص نسبی ) منسوب است به شراة که موضعی میان دمشق و مدینه است . (منتهی الارب ).