کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شبینه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شبینه
/šabine/
معنی
۱. شبانه.
۲. خوراکی که از شب مانده باشد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
nocturnal
-
جستوجوی دقیق
-
شبینه
فرهنگ فارسی معین
(شَ نِ) (ص نسب .) 1 - منسوب به شب . 2 - خوراکی که از شب مانده باشد.
-
شبینه
لغتنامه دهخدا
شبینه . [ ش َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) شبانه است که هرچیز شب مانده باشد از آب و نان و طعام و میوه و امثال آن . (برهان ). رجوع به شبانه و شب مانده شود. || (اِ مرکب ) شب پره که مرغ عیسی باشد. (برهان ). || صمغ درخت صنوبر. (برهان ).
-
شبینه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به شب) [قدیمی] šabine ۱. شبانه.۲. خوراکی که از شب مانده باشد.
-
جستوجو در متن
-
شبمانده
واژگان مترادف و متضاد
بیات، شبینه
-
شبانه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به شب) šabāne ۱. مربوط به شب.۲. (قید) در هنگام شب.۳. [قدیمی] هرچیز شبمانده؛ شبینه.
-
بائت
لغتنامه دهخدا
بائت . [ ءِ ] (ع ص ) آب شبینه و سردو نان شبینه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نان و خوراک یکشبه . (قطر المحیط). آنچه شب گذاشته شده باشد از گوشت و نان و غیر آن : الغاب ّ؛ البائت من الخبز و الطعام . (قطر المحیط). بیات ، ضد تازه : و خبزه (خبز السلت )مادام...
-
بیوت
لغتنامه دهخدا
بیوت . [ ب َی ْ یو ] (ع ص ) شبینه . شب مانده . مانده از شب : ماء بیوت ؛ آب شب مانده که سرد شده باشد. (لسان العرب ) (اقرب الموارد). آب سرد و شبینه . (منتهی الارب ).- بیوت السقاء ؛ شیری که در شب دوشیده شده و در مشک نهاده و سرد شده باشد. (از لسان العرب ...
-
بیات
لغتنامه دهخدا
بیات . [ ب َ ] (ع مص ) بشب چنین کردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به بیتوته شود. || شب بروز آوردن . شب زنده داری : پس شبی که آنرا به شب بیات نام نهاده بودند درآمد. (تاریخ قم ص 256). || (اِ) شبانگاه . || (ص ) نان شبینه . (غیاث ). || شب مان...
-
تبینه
لغتنامه دهخدا
تبینه . [ ت َ ن َ / ن ِ ] (اِ) عنکبوت . (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 292 الف ) (ناظم الاطباء) : درون خانه سیم و زر دفینه کشیده بر درش پرده تبینه . میرنظمی (از شعوری ایضاً). || قی و استفراغ . (انجمن آرا) (آنندراج ). قی و آنکه قی میکند. (ناظم الاطباء) : د...
-
شب مانده
لغتنامه دهخدا
شب مانده . [ ش َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) شبینه و بیات و هر طعام و شرابی که بر آن شب گذشته باشد و از روز و یا شب پیش مانده باشد. (از ناظم الاطباء). بازمانده از شب . باقی از شب . که از شب هنگام بجای ماند. که شب بر او بگذرد، و بدین سبب کهنه شود یا تباه ش...
-
شبانه
لغتنامه دهخدا
شبانه . [ ش َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) منسوب به شب . متعلق به شب : باده ٔ شبانه . خواب شبانه . (فرهنگ نظام ). مربوط به شب . هر چیز که نسبت به شب داشته باشد اعم ازآنکه در شب کاری کرده باشد یا واقعه ای بر او گذشته باشد. (از فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) : ...
-
خمیر
لغتنامه دهخدا
خمیر. [ خ َ ] (ع اِ) آرد آمیخته شده با آب و برآمده و ترش شده جهت ساختن نان . (ناظم الاطباء).عجین . آرد سرشته . (یادداشت بخط مؤلف ) : دین را طلب نکردی و دنیا ز دست شدهمچون سپوس تر نه خمیری و نه فطیر. ناصرخسرو.کس نکرده ست جز بمایه ٔ خمیر. ناصرخسرو.- خ...
-
شاخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: šāx] šāx ۱. (زیستشناسی) شاخه و ترکهای که از تنۀ درخت میروید.۲. (زیستشناسی) جسمی شبیه استخوان که در سر برخی حیوانات مانند گوسفند، بز، گاو، گوزن، و آهو میروید.۳. [قدیمی] چاک.۴. [قدیمی، مجاز] پاره؛ حصه؛ قطعه.۵. [قدیمی] ظرفی که در آن ش...
-
خفاش
لغتنامه دهخدا
خفاش . [ خ ُف ْ فا ] (ع اِ) شب پره . وطواط. موش کور. مرغ عیسی . شب باره . شب باز. شب بازه ، شب پرک . شب بوزه . شب یازه . شبینه . شیوز. شب کور. شیرمرغ . شیرزج . شیرزق . (یادداشت بخط مؤلف ). شباره . بیواز. چرهواز. پازیره . خربواز. خربوز. خرپور. خربیوا...