کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاکله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شاکله
/šākele/
معنی
۱. شکل؛ هیئت؛ صورت.
۲. سرشت؛ ذات.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شاکله
لغتنامه دهخدا
شاکله . [ ک َ ل َ ] (اِ) نوعی از توت فرنگی . چیلک . (اشتنگاس ) (ناظم الاطباء).
-
شاکله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شاکلَة، جمع: شَواکل] [قدیمی] šākele ۱. شکل؛ هیئت؛ صورت.۲. سرشت؛ ذات.
-
شاکله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] šākele توتفرنگی.
-
واژههای مشابه
-
شاکلة
لغتنامه دهخدا
شاکلة. [ ک ِ ل َ ] (ع اِ) صورت . شکل . هیأت . مثل . (از اساس البلاغة) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة): علی شاکلة ابیه ؛ بر هیأت پدر خویش است . || خوی . (ترجمان القرآن ص 54). جدیلة. (متن اللغة): عمل علی جدیلته ؛ ای شاکلته . (اساس البلاغة) (اقرب الم...
-
جستوجو در متن
-
شَاکِلَتِهِ
فرهنگ واژگان قرآن
خلق و خو و عادتهاي اکتسابيش (شاکله از ماده شکل ميباشد که به معناي بستن پاي چارپا است ، و آن طنابي را که با آن پاي حيوان را ميبندند شِکال ميگويند ، و شاکله به معناي خوي و اخلاق است ، و اگر خلق و خوي را شاکله خواندهاند بدين مناسبت است که آدمي را محدود ...
-
formal-outline variation 1
دگره با طرح شکلی ثابت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] مبدلی که در آن شاکلۀ اصلی تم (theme) و ساختار عبارات ثابت است
-
شواکل
لغتنامه دهخدا
شواکل . [ ش َ ک ِ ] (ع اِ)ج ِ شاکل . راههای گشاده که از شارع عام برآمده باشد.(از منتهی الارب ). || ج ِ شاکلة. (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). و رجوع به شاکل و شاکلة شود.
-
نبطاء
لغتنامه دهخدا
نبطاء. [ ن َ ] (ع ص ) شاةنبطاء؛ گوسپند سپیدتهیگاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ).بیضاء شاکلة. (اقرب الموارد). گوسفندی پهلوهاسفید. (مهذب الاسما). تأنیث انبط است . رجوع به انبط شود.
-
شاکل
لغتنامه دهخدا
شاکل . [ ک ِ ] (ع اِ) سفیدی بناگوش . (آنندراج ) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (متن اللغة). الشاکلة. (متن اللغة). || شبه و مانند: فیه شاکل من ابیه ؛ در او شباهتی از پدر باشد. (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || راه .(منتهی الارب ): کل ...
-
تهیگاه
لغتنامه دهخدا
تهیگاه . [ ت َ / ت ِ / ت ُ ] (اِ مرکب ) مابین شکم و پهلو را گویند. (برهان ) (انجمن آرا). به معنی کمر و آن جائی است نرم بالای استخوان سرین و زیر استخوانهای پهلو. (از غیاث اللغات ). بن بغل که به تازی خاصره گویند مابین شکم و پهلو. (آنندراج ). شاکله . (م...
-
دستبند
لغتنامه دهخدا
دستبند. [ دَ ت َ ب َ ] (معرب ، اِ مرکب ) بازیی است مجوس را که دست یکدیگر را گرفته به دور هم می چرخند همچون رقصیدن . (از اقرب الموارد). قسمی بازی که عرب آنرا دَعکسة گویند. (از مهذب الاسماء). نوعی از رقص ایرانیان قدیم که دست یکدیگررا گرفته و می چرخند و...
-
جدیلة
لغتنامه دهخدا
جدیلة. [ ج َ ل َ ] (ع اِ) خو. (منتهی الارب ). شاکلة. (اقرب الموارد). عمل علی جدیلته ، اَی علی شاکلته . (اقرب الموارد). || قبیله . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (شرح قاموس ) (از اقرب الموارد). || کرانه . (منتهی الارب ). ناحیت . (مهذب الاسماء). ناحیه ....
-
چیالک
لغتنامه دهخدا
چیالک . [ ل َ ] (اِ) توت فرنگی . چیلک . شاکله . چلم . در عربی آن را فروله و شُلیک خوانند. گیاهی از خانواده ٔ گلسرخیان و از تیره ٔ چیالک هاست و چند سال عمر میکند. جوانه ای میزند که نمو آن ساقه ٔ خزنده ٔ چیالک را تشکیل میدهد. این ساقه بر زمین میخزد، و ...