کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شأن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شأن
لغتنامه دهخدا
شأن . [ ش َءْن ْ ] (ع مص ) قصد کردن . (منتهی الارب ). بطرف مقصود رفتن . شأن شأنه ؛ اذا قصد قصده . (اقرب الموارد). || کردن کاری را که موجب خوبی و رونق حال و کار باشد. یقال شأن شأنه ؛ ای عمل ما یحسنه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خبر دادن...
-
شأن
لغتنامه دهخدا
شأن . [ ش َءْن ْ ] (ع اِ) کار و حال . (منتهی الارب ). حال و امر. (از اقرب الموارد). کل یوم هو فی شأن (قرآن 29/55)؛ ای فی امر. یعنی یا می آفریند و یا میمیراند و یا روزی میدهد و یا آنکه گناهی را می آمرزد و بلایی را دفع میکند. و یقال : ما شأنک ؛ ای م...
-
واژههای مشابه
-
شان
واژگان مترادف و متضاد
ارج، جاه، شکوه، شوکت، عظمت، فر، قدر، کبریا، مرتبه، مقام، منزلت
-
شان
فرهنگ واژههای سره
بزرگ
-
شأن
فرهنگ فارسی معین
(شَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - کار، حال . 2 - امر بزرگ . ج . شئون (شؤون ).
-
شان
فرهنگ فارسی معین
1 - (اِ.) خانة زنبور عسل . 2 - (ضم .) ضمیر متصل در دو حالت مفعولی «گفتشان »، اضافی «قلمشان ».
-
شان
لغتنامه دهخدا
شان . (اِ) جامه ٔ سفید بود که از هندوستان می آرند. (تحفة الاحباب اوبهی ). جامه ای باشد سفید که از دیار هندوستان بیاورند. (فرهنگ جهانگیری ). نوعی از پارچه ٔ سفید است که از هندوستان آرند. (برهان قاطع). جامه ٔ سپید که از هند آرند. (فرهنگ رشیدی ).نوعی از...
-
شان
لغتنامه دهخدا
شان . (اِ) خانه ٔ زنبور که در آن شهد بود و آن را شانه و کواره و لانه نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). خانه ٔ زنبور عسل است و آن را شانه و کواره نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). خانه ٔ زنبور عسل را گویند که در آن عسل باشد. (برهان قاطع). خانه ای که زنبور ع...
-
شان
لغتنامه دهخدا
شان . (از ع ، اِ) مأخوذ از شأن عربی . بجای باره استعمال شود چنانگه گویند: این در شان آن منزل است . (ازشرفنامه ٔ منیری ). گاهی بجای لفظ حق هم گفته میشود چنانکه گویند این آیه در شان او نازل شده است یعنی درحق او. (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (از مؤید ...
-
شان
لغتنامه دهخدا
شان . (پسوند) چون : باشان . برخشان . بدخشان . جیشان . خبوشان . خرشان . مشان . خیشان . دیشان . کوشان . کاشان . قاشان . (یادداشت مؤلف ).
-
شان
لغتنامه دهخدا
شان . (ضمیر) مرکب است از: «ش » به اضافه ٔ«ان » پسوند جمع» نظیر: مان ، تان . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ) . از الفاظ ضمیر متصل شخصی سوم شخص جمع در حالت مفعولی و اضافه است . || مخفف ایشان هم هست که ضمیر جمع غایب باشد. (برهان قاطع). مخفف ایشان که جمع غایب...
-
شان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع شُؤون] ša'n ۱. کار.۲. حال.۳. ارزش؛ اهمیت.۴. قدر؛ مرتبه؛ شوکت.
-
شان
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر) [پهلوی: šān، مخففِ ایشان] šān ۱. ایشان؛ آنها: زمینشان، کتابشان.۲. آنها را؛ ایشان را: خوردمشان، دیدمشان.۳. به آنها: گفتمشان.
-
شان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شٲن] šān = شٲن