کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شام غریب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شام غریب
لغتنامه دهخدا
شام غریب . [ م ِ غ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به شام غریبان شود.
-
واژههای مشابه
-
شآم
لغتنامه دهخدا
شآم . [ ش َ ] (اِخ ) نام کشوری است . (صحاح اللغة). تحریری از شام باشد. رجوع به شام شود. || (ص نسبی ) منسوب به شام که شامی نیز خوانند. (از اقرب الموارد). رجوع به شامی شود.
-
شأم
لغتنامه دهخدا
شأم . [ ش َءْ م ْ ] (ع مص ) بدفالی آوردن کسی بر قوم خود و با «علی » نیز متعدی شود چون ؛ شأم علی قومه و شئم علیهم (مجهول )؛ بدفال گردید بر قوم خود و بدفال گردید بر ایشان . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || سربلند راه رفتن . (از اقرب الموارد).
-
شأم
لغتنامه دهخدا
شأم . [ ش َءْم ْ ] (اِخ ) نام کشوری است . (از صحاح اللغة). ملک شام و آن شهری است که در سمت چپ قبله قرار گرفته است . (از اقرب الموارد). رجوع به شام شود.
-
گوی شام
لغتنامه دهخدا
گوی شام . (اِخ ) دهی است از دهستان اجارود بخش گرمی شهرستان اردبیل . واقع در 42هزارگزی باختر و 27هزارگزی شوسه ٔ گرمی به بیله سوار. کوهستانی و هوای آن گرمسیر و سکنه ٔ آن 160 تن است . آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت و ...
-
نعل شام
لغتنامه دهخدا
نعل شام . [ ن َ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از ماه است که قمر باشد. || کنایه از دمیدن صبح هم هست . (برهان قاطع).
-
نیمه شام
لغتنامه دهخدا
نیمه شام . [ م َ / م ِ ](اِ مرکب ، ق مرکب ) نیمه شب . وسط شب . (ناظم الاطباء).
-
supper
شام سبک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] وعدۀ غذایی سبک و غیررسمی که آخر شب صرف میشود
-
پس شام
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) سحری ، غذای سحر.
-
دره شام
لغتنامه دهخدا
دره شام . [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ارسکنار بخش پلدشت شهرستان ماکو. واقع در 56هزارگزی جنوب خاوری پلدشت و 17 هزار و پانصدگزی شمال باختری راه شوسه ٔ جلفا به خوی .آب آن از آق چای و راه آن مالرو است . این ده را پاشاکندی نیز میگویند. (از فرهنگ ...
-
دریای شام
لغتنامه دهخدا
دریای شام . [ دَرْ ی ِ ] (اِخ ) بحرالشام . بحرالروم . دریای مدیترانه . بحر مغرب . رجوع به بحرالروم و دریای مدیترانه و التفهیم بیرونی ص 169 و 195 شود.
-
شام اسبی
لغتنامه دهخدا
شام اسبی . [ اَ ] (اِخ ) دهی از بخش مرکزی شهرستان اردبیل . دارای 1579 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و حبوب است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
شام خوردن
لغتنامه دهخدا
شام خوردن . [ خُوَرْ / خُرْ ] (مص مرکب ) طعام خوردن در اول شب . (ناظم الاطباء). طعام شب خوردن . شام شکستن . تناول کردن . طعام در شب هنگام : هرگاه که مردم پس طعام و شام خوردن خفتن عادت دارد و طعامها خورد که از آن ماده ٔ سرد و تر و بخاری غلیظتولد کند پ...
-
شام شکستن
لغتنامه دهخدا
شام شکستن . [ ش ِ ک َ ت َ] (مص مرکب ) شام خوردن . (ناظم الاطباء) : زلفت شکست و پاره ٔ سودا گرفته ایم شب گیر میکند همه کس شام چون شکست . خواجه ٔ آصفی (از آنندراج ).در زلف چین فکند و مرا دل ز دست بردچون شام بشکند سفری یار میکند.میرزا زکی (از آنندراج ).