کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاش زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شاش زدن
لغتنامه دهخدا
شاش زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) شاشیدن . خاصه شاشیدن موش و گربه به چیزی . || شاشه زدن . ترشح و لعاب زدن : نشست و سخن را همی خاش زدزآب دهن کوه را شاش زد. (رودکی ).رجوع به فرهنگ سروری ، ذیل «خس و خاش » و احوال و اشعار رودکی سعید نفیسی ص 1097 و شاشه زدن ...
-
واژههای مشابه
-
شاش بند
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (اِمر.) 1 - مرضی که بر اثر آن بول از مجری خارج نشود و شخص نتواند ادرار کند، حبس البول . 2 - (کن .) نهایت ترس و اضطراب .
-
شاش بزرگ
لغتنامه دهخدا
شاش بزرگ . [ ش ِ ب ُ زُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در تداول عامه خاصه کودکان غایط و مدفوع انسان . مقابل شاش کوچک که ادرار است .
-
شاش کردن
لغتنامه دهخدا
شاش کردن .[ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شاشیدن . رجوع به شاشیدن شود.
-
شاش کوچک
لغتنامه دهخدا
شاش کوچک . [ ش ِ چ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در تداول عامه بول و ادرار و کمیز را گویند. مقابل شاش بزرگ رجوع به شاش بزرگ شود.
-
شاش بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) (پزشکی) šāšband مرضی که بهسبب آن بول از مجرای ادرار خارج نمیشود و مریض نمیتواند ادرار کند.
-
شاش خالی
لهجه و گویش تهرانی
ادرار/بی ارزش
-
شاش بن آویدن
لهجه و گویش بختیاری
šâš-ban ǎvidan شاشبند شدن.
-
شاش و گُه
فرهنگ گنجواژه
فضولات.
-
شاش بند،()شدن
لهجه و گویش تهرانی
کسی که از ترس ادرارش بند آمده .به او نمک یاآب انگشتر طلا میدهند
-
شاش کف کردن
لهجه و گویش تهرانی
بالغ شدن
-
جستوجو در متن
-
شاشه زدن
لغتنامه دهخدا
شاشه زدن . [ ش َ / ش ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) شاش زدن . || ترشح و لعاب زدن . رجوع به شاشه و شاش زدن شود. || سبز شدن نان و امثال آن در رطوبت . (یادداشت مؤلف ).شپشه زدن . || پدید آمدن سپیدی از قارچهای ذره بینی بر روی طعام یا میوه . (یادداشت مؤلف ). اورزد...
-
نتر
لغتنامه دهخدا
نتر. [ ن َ ] (ع مص ) سر نره مالیدن به وقت بول و کشیدن آن به درشتی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سر قضیب مالیدن به وقت شاش کردن و کشیدن آن به درشتی . (فرهنگ خطی ). سرِ اندام بمالیدن . (تاج المصادر بیهقی ). سرِ اندام بمالیدن به وقت بول کردن و به عنف کشی...