کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شاشی
/šāši/
معنی
= چاچی
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شاشی
لغتنامه دهخدا
شاشی . (اِخ ) ابوسلیم . از رجال شافعی ماوراءالنهر. رجوع به غزالی نامه ص 263 شود.
-
شاشی
لغتنامه دهخدا
شاشی . (اِخ ) اسحاق بن ابراهیم الشاشی السمرقندی . وی در زمان خود شیخ اصحاب ابوحنیفه و دانشمندایشان بود و الجامع الکبیر را از زیدبن اسامةبن ابی سلیمان الجوزجانی روایت میکرد و از ثقات بود. بسال 325 هَ . ق . در مصر درگذشت . نسبت او به شهر شاش در وراء رو...
-
شاشی
لغتنامه دهخدا
شاشی . (اِخ ) اسماعیل بن احمد الشاشی العامری ، مکنی به ابوابراهیم از اصحاب صاحب بن عباد و در حسن شعر و براعت کلام ممتاز بود وی زمانی در ری سکونت گزید. رجوع به یتیمة الدهر ج 4 ص 201 شود.
-
شاشی
لغتنامه دهخدا
شاشی . (اِخ ) حسن بن حاجب بن حمید مکنی به ابوعلی از جمله کسانی است که در طلب علم به خراسان و عراق و حجاز و جزیره و شام سفر کرد. وی از علی بن خشرم و اسحاق بن منصور و یونس بن عبدالاعلی المصری و دیگران روایت حدیث کرده و ابوبکربن الجعابی و محمدبن المظفر ...
-
شاشی
لغتنامه دهخدا
شاشی . (اِخ ) محمدبن احمدبن الحسین بن عمر الشاشی القّفال الفارقی ملقب به فخرالاسلام المستظهری ومکنی به ابوالعباس یا ابوبکر. وی در عصر خود رئیس شافعیه در عراق بود. در میافارقین بسال 429 هَ . ق . تولد یافت و به بغداد سفر کرد و از سال 504 هَ . ق . تا پا...
-
شاشی
لغتنامه دهخدا
شاشی . (اِخ ) محمدبن علی بن اسماعیل الفقال مکنی به ابوبکر. وی در علم تفسیر و حدیث و فقه و لغت از پیشوایان جهان بود. بسال 291 تولد و بسال 366 هَ . ق . وفات یافت . وی فقیه شافعی مشهور است . (لباب الانساب ). در روضات الجنات آمده : وی همان فقیه شافعی است...
-
شاشی
لغتنامه دهخدا
شاشی . (اِخ ) موسی بن ابی العباس . وی از شاش نبوده بلکه از هرات بوده است . (عیون الانباء ج 1 ص 155).
-
شاشی
لغتنامه دهخدا
شاشی . (اِخ ) مولانا بدرالدین ، رجوع به شعوری ج 2 ورق 124 و بدرالدین شاشی شود.
-
شاشی
لغتنامه دهخدا
شاشی . (اِخ ) هیثم بن کلیب بن سریج بن معقل الشاشی الادیب مکنی به ابوسعید. وی از ابوعیسی ترمذی و ابوعیسی بن احمد عسقلانی و جز آنان روایت حدیث کرده و از وی جماعتی از جمله ابوالقاسم علی بن احمدبن محمد الخزاعی و جز او روایت حدیث کرده اند. بسال 335 هَ . ق...
-
شاشی
لغتنامه دهخدا
شاشی . (ص نسبی ) آلوده به شاش . رجوع به شاش شود.
-
شاشی
لغتنامه دهخدا
شاشی . (ص نسبی ) منسوب است به شاش که شهری است در وراء سیحون و از ثغور ترک است . (انساب سمعانی ). منسوب است بشاش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). چاچی . رجوع به شاش شود. || متعلق به شاش (چاچ ). || چاچی ؛ کمان خوب و اعلاکه از شهر شاش (چاچ ). آرند. (ناظ...
-
شاشی
لغتنامه دهخدا
شاشی .(اِخ ) نام کسی است و ابن بیطار در مفردات از او نقل و روایت کند. از آن جمله است در شرح کلمه ٔ فیروزج . رجوع به مفردات ابن البیطار جزء الثالث ص 172 شود.
-
شاشی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به شاش [= چاچ]، نام قدیم تاشکند) [قدیمی] šāši = چاچی
-
واژههای مشابه
-
قفال شاشی
لغتنامه دهخدا
قفال شاشی . [ ق َف ْ فا ل ِ ] (اِخ ) محمدبن احمدبن حسین . از راویان است . (ریحانة الادب ).