کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاشه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شاشه
/šāše/
معنی
= شاش١
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شاشه
فرهنگ فارسی معین
(ش ) (اِ.) 1 - شاش ، بول ، گمیز. 2 - ترشح .
-
شاشه
لغتنامه دهخدا
شاشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ)بول باشد یعنی کمیز. (لغت فرس ). کمیز بود یعنی بول .(اوبهی ). بول و کمیز باشد. (برهان ). بول باشد خواه از انسان و خواه از حیوان . (شعوری ). اسم فارسی بول است که گمیز نامند. (فهرست مخزن الادویه ) : ناگاه برآرند ز کنج تو خروشی گ...
-
شاشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šāše = شاش١
-
واژههای مشابه
-
شاشة
دیکشنری عربی به فارسی
پرده , روي پرده افکندن , غربال , غربال کردن
-
شاشه دان
لغتنامه دهخدا
شاشه دان . [ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) شاشدان . آبدان . مثانه . || گلدان و ظرفی که درآن شاش کنند. (ناظم الاطباء). رجوع به شاشدان شود.
-
شاشه زدن
لغتنامه دهخدا
شاشه زدن . [ ش َ / ش ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) شاش زدن . || ترشح و لعاب زدن . رجوع به شاشه و شاش زدن شود. || سبز شدن نان و امثال آن در رطوبت . (یادداشت مؤلف ).شپشه زدن . || پدید آمدن سپیدی از قارچهای ذره بینی بر روی طعام یا میوه . (یادداشت مؤلف ). اورزد...
-
شاشه کردن
لغتنامه دهخدا
شاشه کردن . [ ش َ / ش ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شاش کردن . (ناظم الاطباء). آب تاختن . بول کردن . رجوع به شاش کردن شود.
-
جستوجو در متن
-
روی پرده افکندن
دیکشنری فارسی به عربی
شاشة
-
پرده
دیکشنری فارسی به عربی
حجاب , ستارة , شاشة , غشاء
-
غربال
دیکشنری فارسی به عربی
شاشة , قيثارة , منخل
-
غربال کردن
دیکشنری فارسی به عربی
شاشة , لغز , منخل
-
روزبه
لغتنامه دهخدا
روزبه . [ ب ِ ] (اِخ ) نکنی . اسدی طوسی در ذیل کلمه ٔ شاشه باین بیت او تمثل جسته است :ناگاه برآرند ز کنج تو خروشی گردند همه جمله و بر ریش تو شاشه . (از فرهنگ اسدی چ دبیرسیاقی ص 68).شاید این شاعر همان روزبه بن عبداﷲ نکتی باشد. رجوع بهمین نام شود.
-
شاش زدن
لغتنامه دهخدا
شاش زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) شاشیدن . خاصه شاشیدن موش و گربه به چیزی . || شاشه زدن . ترشح و لعاب زدن : نشست و سخن را همی خاش زدزآب دهن کوه را شاش زد. (رودکی ).رجوع به فرهنگ سروری ، ذیل «خس و خاش » و احوال و اشعار رودکی سعید نفیسی ص 1097 و شاشه زدن ...