کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاریدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شاریدن
/šāridan/
معنی
سرازیر شدن و ریختن آب یا چیز دیگر از بالا به پایین؛ ریختن پیاپی آب از بالا به پایین.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شاریدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) = شریدن : 1 - سرازیر شدن و ریختن آب ؛ شریدن . 2 - تراویدن آب از جراحت .
-
شاریدن
لغتنامه دهخدا
شاریدن . [ دَ ] (مص ) جریان آب . (شعوری ج 2 ورق 130). جاری شدن رود باآواز بزرگ . (ناظم الاطباء). جاری شدن . جاربودن . سیلان . قسب . روان شدن . (مجمل اللغة). || صدای آب . (شعوری ج 2 ورق 130). || ریختن آب و شراب و امثال آن باشد. (برهان قاطع) . آب ریختن...
-
شاریدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹شریدن› [قدیمی] šāridan سرازیر شدن و ریختن آب یا چیز دیگر از بالا به پایین؛ ریختن پیاپی آب از بالا به پایین.
-
جستوجو در متن
-
شارنده
لغتنامه دهخدا
شارنده . [ رَ دَ / دِ ] (نف ) صفت از شاریدن .ریزنده . تراونده . روان شونده . رجوع به شاریدن شود.
-
شاریدگی
لغتنامه دهخدا
شاریدگی . [ دَ ] (حامص ) حاصل مصدر از شاریدن ، حالت و چگونگی شاریده . رجوع به شاریدن و شاریده شود.
-
شاریدنی
لغتنامه دهخدا
شاریدنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) صفت از شاریدن . جاری شدنی . تراویدنی . ریختنی . رجوع به شاریدن شود.
-
شارندگی
لغتنامه دهخدا
شارندگی . [ رَ دَ / دِ ] (حامص ) حالت و چگونگی شارنده . رجوع به شارنده و شاریدن شود.
-
شاریده
لغتنامه دهخدا
شاریده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) جاری شده . ریخته . رجوع به شاریدن شود. || منفجر، انفجار، شاریده شدن آب . (المصادر زوزنی ).
-
بشاریدن
لغتنامه دهخدا
بشاریدن . [ ب َ دَ ] (مص ) سیم کوفت کردن . سیم کفت کردن . رجوع به بشار و شاریدن شود.
-
شاشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹شاشدن› šāšidan ۱. ادرار کردن؛ بول کردن؛ گمیزیدن.۲. [قدیمی] فروریختن و سرازیر شدن آب؛ شاریدن.
-
آبشار
لغتنامه دهخدا
آبشار. (اِ مرکب ) (از: آب ، ماء + شار، از شاریدن به معنی فروریختن ، سکب ) آب جوی ونهر بزرگ که از بلندی فروریزد. مصب . شَلاّ له . || سنگ مشبک که بر دهانه ٔ ناودانها نصب کنند.
-
ضرو
لغتنامه دهخدا
ضرو. [ ض َرْوْ ] (ع مص ) ضُرُوّ. بیرون جهیدن خون ازرگ . (منتهی الارب ). شاریدن خون از جراحت و شیر از پستان . (زوزنی ). شریدن خون از جراحت . (تاج المصادر).
-
شریدن
لغتنامه دهخدا
شریدن . [ ش َ دَ ] (مص ) تراویدن و ترشح کردن . (ناظم الاطباء). تراویدن . (آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ) (از برهان ): ضرو؛ شریدن خون از جراحت . (تاج المصادر بیهقی ). || چکیدن . (ناظم الاطباء). || روان شدن و جاری گشتن . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). ...
-
انبجاس
لغتنامه دهخدا
انبجاس . [ اِم ْ ب ِ ] (ع مص ) روان شدن آب . (ترجمان علامه جرجانی مهذب عادل بن علی ). برآمدن آب از چشمه و روان گردیدن . (ناظم الاطباء). شاریدن . (مصادر زوزنی ). انفجار. (یادداشت مؤلف ). انبجس الماء؛ برآمد از چشمه و روان گردید. (منتهی الارب ): فانبجس...