شاریدن . [ دَ ] (مص ) جریان آب . (شعوری ج 2 ورق 130). جاری شدن رود باآواز بزرگ . (ناظم الاطباء). جاری شدن . جاربودن . سیلان . قسب . روان شدن . (مجمل اللغة). || صدای آب . (شعوری ج 2 ورق 130). || ریختن آب و شراب و امثال آن باشد. (برهان قاطع) . آب ریختن . (غیاث ). صب . رجوع به شار شود. || شاشیدن . (فرهنگ جهانگیری ). ریختن کمیز وبول . (ناظم الاطباء). || تراویدن آب را نیز گویند از جراحت . (برهان ). انفجار انبجاس ، الضَّرو،شاریدن خون از جراحت یعنی پیدا شدن . (مجمل اللغة). ضرو؛ شاریدن خون از جراحت و شیر از پستان . (المصادر زوزنی ). || گنهکار بودن . (ناظم الاطباء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.