کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شادان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شادان
/šādān/
معنی
۱. شاد؛ خوشحال؛ خوشدل؛ شادمان: ◻︎ بس که بر گفته پشیمان بودهام / بس که بر ناگفته شادان بودهام (رودکی: ۵۳۷).
۲. (قید) درحال خوشی و خوشحالی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
خرم، خندان، خوشرو، شادمان، مسرور، مشعوف ≠ غمگین، غمناک
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شادان
فرهنگ نامها
(تلفظ: šādān) شاد ، مسرور ؛ (در حالت قیدی) باحال شاد ، شادمانه .
-
شادان
واژگان مترادف و متضاد
خرم، خندان، خوشرو، شادمان، مسرور، مشعوف ≠ غمگین، غمناک
-
شادان
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) شاد و خوشحال ، خرم ، مسرور.
-
شادان
لغتنامه دهخدا
شادان . (اِخ ) ابن مسرور. نام خلیفه ٔ عمروبن لیث در سیستان : چون [ عمروبن لیث ] به رمل سم رسید، آن حصار را بر شادان مسرور و اصرم حصار کرد. (زین الاخبار گردیزی ، ص 9). وکیل عمرو به سیستان عبداﷲبن محمدبن میکال بود و شریک او شادان بن مسرور بود. (تاریخ س...
-
شادان
لغتنامه دهخدا
شادان . (اِخ ) پسر برزین . رجوع به فهرست ولف و شاذان بن برزین طوسی شود : نگه کن که شادان برزین چه گفت بدان گه که بگشاد راز از نهفت .فردوسی .
-
شادان
لغتنامه دهخدا
شادان . (اِخ ) تخلص شاعری است که وزیر یکی از پادشاهان هند ظاهراً موسوم به مهاراج راجه چند و لعل بهادر بوده و از ماده تاریخی که برای تعمیر پلی ساخته است معلوم میگردد که در نیمه ٔ اول قرن سیزدهم میزیسته و آن این است :بعهد شاه اسکندر بشد تعمیر پل یکسرز ...
-
شادان
لغتنامه دهخدا
شادان . (ص مرکب ، ق مرکب ) خوشحالی کنان . (برهان قاطع). خوشحال . (فهرست ولف ). خوش . شاد. شادمان . شادمانه . مسرور. خرّم . فارح . مرح . جذلان . بهیج . مستبشر. بهج . فیرنده . مبرنشق . ابث . یحبور : بس که بر گفته پشیمان بوده ام بس که بر ناگفته شادان بو...
-
شادان
لغتنامه دهخدا
شادان .(اِخ ) دیهی است از دهستان قیس آباد، بخش خوسف ، شهرستان بیرجند، واقع در 50 هزارگزی جنوب خوسف و 9 هزارگزی مالرو قلیل آباد. در دامنه ٔ کوهستانی قرار دارد. آب و هوای آن معتدل و جمعیت آن 88تن است . آب آن از قنات ، محصول آن غلات و شغل اهالی آن زراعت...
-
شادان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) šādān ۱. شاد؛ خوشحال؛ خوشدل؛ شادمان: ◻︎ بس که بر گفته پشیمان بودهام / بس که بر ناگفته شادان بودهام (رودکی: ۵۳۷).۲. (قید) درحال خوشی و خوشحالی.
-
واژههای مشابه
-
شادان کردن
لغتنامه دهخدا
شادان کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شاد کردن . اجذال : شادان جز او را که کند از جانور سیم و زرش بیطاعتی میراث داد این را ز ملک ظاهرش .ناصرخسرو.
-
شادان دل
لغتنامه دهخدا
شادان دل . [ دِ ] (ص مرکب ) شاددل . آسوده خاطر : بپرسیدش از دو گرامی نخست که هستند شادان دل و تندرست . فردوسی .تو شادان دل ومرگ چنگال تیزنشسته چو شیر ژیان پرستیز. فردوسی .چو سیصد پرستار با ماهروی برفتند شادان دل و راهجوی . فردوسی .من همی رفتم باری هم...
-
شادان و خندان
فرهنگ گنجواژه
شاد.
-
جستوجو در متن
-
ناشادان
لغتنامه دهخدا
ناشادان . (ص مرکب ) اندوهگین . غمین . غمگین . ملول . افسرده . نژند. غمناک . مقابل شادان . رجوع به شادان شود.