شادان دل . [ دِ ] (ص مرکب ) شاددل . آسوده خاطر :
بپرسیدش از دو گرامی نخست
که هستند شادان دل و تندرست .
تو شادان دل ومرگ چنگال تیز
نشسته چو شیر ژیان پرستیز.
چو سیصد پرستار با ماهروی
برفتند شادان دل و راهجوی .
من همی رفتم باری همه ره شادان دل
دل ندانست که شادان شدنم نگذارند.