کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاداب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شاداب
/šādāb/
معنی
۱. پرطراوت؛ خرم: ◻︎ دائم گل این بستان شاداب نمیماند / دریاب ضعیفان را در وقت توانایی (حافظ: ۹۸۴).
۲. [قدیمی، مجاز] آباد؛ بارونق.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آبدار، پرآب
۲. باطراوت، تروتازه
۳. خرم، شادمان ≠ پژمرده
دیکشنری
crisp, lively, luscious, mellow, succulent, vernal, vigorous, wholesome, youthful
-
جستوجوی دقیق
-
شاداب
فرهنگ نامها
(تلفظ: šādāb) با طراوت ، تازه ، شاد ، شادان ، مسرور .
-
شاداب
واژگان مترادف و متضاد
۱. آبدار، پرآب ۲. باطراوت، تروتازه ۳. خرم، شادمان ≠ پژمرده
-
شاداب
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) تازه ، با طراوت ، مسرور.
-
شاداب
لغتنامه دهخدا
شاداب . (ص مرکب ) سیراب . پرآب . (فرهنگ جهانگیری ) (فهرست ولف ). آبدار. شادآب : که دیدم ده و دو درخت سهی که رسته ست شاداب با فرهی . فردوسی .بشد شاد سهراب از گفت مردبخندید و رخساره شاداب کرد. فردوسی .تو گفتی همه دشت سر خاب بودبسان یکی سرو شاداب بود. ف...
-
شاداب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹شادآب› šādāb ۱. پرطراوت؛ خرم: ◻︎ دائم گل این بستان شاداب نمیماند / دریاب ضعیفان را در وقت توانایی (حافظ: ۹۸۴).۲. [قدیمی، مجاز] آباد؛ بارونق.
-
شاداب
دیکشنری فارسی به عربی
کثير العصير , معشب , نبات ماص
-
واژههای مشابه
-
شاداب جعفرآباد
لغتنامه دهخدا
شاداب جعفرآباد. [ج َ ف َ ] (اِخ ) دیهی است از دهستان ریوند، بخش حومه ٔشهرستان نیشابور، واقع در 6 هزارگزی جنوب باختری نیشابور. جلگه ای و معتدل است . 297 تن جمعیت دارد. آب آن از قنات ، و شغل اهالی آن زراعت و مالداری است . راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ...
-
شاداب شور
لغتنامه دهخدا
شاداب شور. (اِخ ) دیهی است از دهستان ریوند، بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور، واقع در9هزارگزی جنوب باختری نیشابور، محلی جلگه و معتدل است . 63 تن جمعیت دارد. آب آن از قنات ، محصولات آن غلات و پنبه و شغل اهالی آن زراعت و کرباس بافی است . راه اتومبیل رو دارد....
-
شاداب دل
لغتنامه دهخدا
شاداب دل . [ دِ ] (ص مرکب ) شادمان و خوشدل . (فهرست ولف ) : بتنگی نداد ایچ سهراب دل فرود آمد از باره شاداب دل . فردوسی .براهب چنین گفت پس شهریارکه شاداب دل باش و به روزگار.فردوسی .
-
جستوجو در متن
-
طراوت
فرهنگ واژههای سره
شاداب
-
mushy
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شاداب
-
hushful
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شاداب
-
rosy-cheeked
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شاداب