کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شائکة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شائکة
لغتنامه دهخدا
شائکة. [ ءِ ک َ ] (ع اِ) رجوع به جهودانه شود.
-
شائکة
لغتنامه دهخدا
شائکة. [ ءِ ک َ ] (ع ص ) تأنیث شائک . شجرة شائکه ؛ درخت خارناک . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
شایکة
لغتنامه دهخدا
شایکة. [ ی ِ ک َ ] (ع ص ) شائکه . مؤنث شائک . || درخت خارناک . (دهار). رجوع به شائکة شود.
-
گینجه
لغتنامه دهخدا
گینجه . [ گ ُ ی َ ج َ / ج ِ ] (اِ) نام درختی است صمغدار. (یادداشت مؤلف ). جهودانه . شائکه . (برهان ).
-
خارناک
لغتنامه دهخدا
خارناک . (ص مرکب ) پرخار. بسیارخار. باخار. مشائک . شائکه . (منتهی الارب ). || خاردار. چون زمین خارناک . گیاه خارناک .
-
خار جهودان
لغتنامه دهخدا
خار جهودان . [ رِ ج ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ظاهراً جهودانه و آن درختی است که به عربی شائکه گویند و صمغ آن را عنزروت نامند.
-
کوژده
لغتنامه دهخدا
کوژده . [ ژَ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) بمعنی کوژد است که صمغ درخت شائکه باشد و آن را جهودانه نیز گویند و آن صمغ را عنزروت خوانند. (برهان ). انزروت . کوژد. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کوژد و انزروت شود.
-
جهودانه
لغتنامه دهخدا
جهودانه . [ ج ُ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) چرب روده که درون آنرا با گوشت و مصالح پر کرده باشند. (برهان ). امعای گوسفند که اندرون آنرا بیاکنده باشند بچیزی و پخته باشند، و بعربی آنرا لقانق [ ل ُ ن ]گویند. || نام درختی که گلک صمغ اوست . (شرفنامه ٔ منیری ). ...
-
خاردار
لغتنامه دهخدا
خاردار. (نف مرکب ) خارآور. صاحب خار. خارور. شائک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مُشَوَّک . (منتهی الارب ) (المنجد) (اقرب الموارد). شائکة. (منتهی الارب ). خارناک . (ناظم الاطباء). || درختان سبزی که خار دارند. جُلبَه . (منتهی الارب ). || سیم خاردار س...
-
کوژد
لغتنامه دهخدا
کوژد. [ ژَ ] (اِ مرکب ) صمغ درخت پرخاری است که آن درخت را به عربی شائکه خوانند و آن صمغ را عنزروت گویند و آن سرخ و سفید و بسیار تلخ است و در کوههای شبانکاره ٔ شیراز بهم می رسد و در دواهای چشم و زخمها به کار برند. (از برهان ). ثمری است از درخت پرخار ک...
-
انزروت
لغتنامه دهخدا
انزروت . [ اَ زَ ] (اِ) بر وزن و معنی عنزروت است و آن صمغی باشد تلخ که بیشتر در مرهمها بکار برند و عنزروت معرب آن است و در مؤید الفضلاء با ذال نقطه دار و بای ابجد هم آمده است که انذروب باشد. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ). به اصفهانی کنجده و اک...
-
ضجاج
لغتنامه دهخدا
ضجاج . [ ض ِ ] (ع اِ) هر بار درختی که بدان طیور و سباع را سَم دهند. (منتهی الارب ). کل ّ شجرة تُسَم ﱡ بها السباع مثل الخروع و القسیب و الالب . هر درختی که دد و دام آن را ببویند. (برهان ). نام هر درختی که دد و دام آن را ببویند مانندخروع و قسیب و الب ....
-
شوکة
لغتنامه دهخدا
شوکة. [ ش َ ک َ ] (ع اِ) خار. یکی شوک . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).خار. تیغ. بور. تلو. تلی . شوک . لام . لَم . (یادداشت مؤلف ). شوکةالبیضاء و شوکةالمصریة و شوکةالمبارکة و شوکةالیهودیة داروهایی است که بدانها درمان کنند. (عن کتب النبات ) (از ...
-
ضرو
لغتنامه دهخدا
ضرو. [ ض ِرْوْ ] (ع اِ) بچه ٔ دونده ٔ سگ . (منتهی الارب ). || سگ صید. (مهذب الاسماء). سگ شکاری . (فهرست مخزن الادویه ). || اندک از جذام که خوره باشد. (منتهی الارب ). || بن (در این معنی بفتح اول نیز آید). (منتهی الارب ). ج ، اضراء. کمکام یا صمغ آن . (...