کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیْخْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سیْخْ
مترادف و متضاد
۱. میل
۲. بابزن،
۳. راست، شق، مستقیم ≠ کج، مایل
دیکشنری
poker, erect, prod, skewer, spit, spur
-
جستوجوی دقیق
-
سیْخْ
لهجه و گویش گنابادی
sikh در گویش گنابادی یعنی چوب های ریز ، شق کردن آلت تناسلی ، قصد کردن ، آمادگی اجرای عملیات
-
واژههای مشابه
-
سیخ
واژگان مترادف و متضاد
۱. میل ۲. بابزن، ۳. راست، شق، مستقیم ≠ کج، مایل
-
سیخ
فرهنگ فارسی معین
[ سنس . ] (اِ.) 1 - هر چیز مستقیم و نوک تیز. 2 - آلتی فلزی که قطعات گوشت را بدان کشند و روی آتش کباب کنند. 3 - (ص . ق .) (عا.) راست ، مستقیم .
-
سیخ
لغتنامه دهخدا
سیخ . (اِ) سانسکریت «سیخا» (نوک نیش )، کردی «سیخی ، سیخو» (فتیله )، بلوچی «سیه ، سی » (سیخ )، افغانی «سیخ » ، گیلکی «سخ » ، معرب «سیخ »، ترکی «شیش »، «تفس ». قطعه ٔ آهنی باریک و دراز که قطعات گوشت را بدان کشند و کباب کنند. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ مع...
-
سیخ
لغتنامه دهخدا
سیخ . [ س َ ] (ع مص ) درآمدن در چیزی نرم . || استوار گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
سیخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت] six ۱. آلت فلزی که تکههای گوشت را به آن میکشند و روی آتش کباب میکنند.۲. هر چیز راست و نوکتیز فلزی یا چوبی مانند سوزن و خار و سرشاخۀ نازک درخت.۳. (قید) [عامیانه، مجاز] راست؛ مستقیم.
-
سیخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از سنسکریت] six = سیک
-
سیخ
دیکشنری فارسی به عربی
اطرح , خشبي , شخص , منتصب , مهماز
-
سیخ
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: six طاری: six طامه ای: six طرقی: six کشه ای: six نطنزی: six
-
سیخ
لهجه و گویش بختیاری
six سیخ.
-
سیخ
لهجه و گویش تهرانی
وسیله صاف کردن شن تنور سنگکی
-
سیخ زدن
فرهنگ فارسی معین
(زَ دَ) (مص م .) 1 - (عا.) کنایه از: اصرار کردن . 2 - تحریک کردن .
-
سیخ پر
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (ص مر.) بچة پرنده که هنوز پرش خوب برنیامده و مانند خاری به نظر آید.
-
سیخ شدن
لغتنامه دهخدا
سیخ شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) راست شدن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ).- سیخ شدن با کسی ؛ کنایه از حریف و مقابل شدن با او. (از آنندراج ) : شمع گر بسیار سرکش افتد از کون خری کی تواند سیخ شد در پیش تیغ آفتاب . ملا فوقی یزدی (از آنندراج ).شاها برسات خانه...