کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیمگون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سیمگون
/simgun/
معنی
سیمرنگ؛ نقرهگون.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
سپید، سپیدگون، سفید، سفیدرنگ، نقرهفام، نقرهگون ≠ قیرگون، سیهفام
دیکشنری
silver, silvery
-
جستوجوی دقیق
-
سیمگون
واژگان مترادف و متضاد
سپید، سپیدگون، سفید، سفیدرنگ، نقرهفام، نقرهگون ≠ قیرگون، سیهفام
-
سیمگون
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) نقره گون ، سفید فام .
-
سیمگون
لغتنامه دهخدا
سیمگون . (ص مرکب ) هر چیز سپید به رنگ نقره . (ناظم الاطباء). روشن . سپید : دگر روز چون سیمگون گشت باغ پدید آمد آن زرد رخشان چراغ . فردوسی .مبارزیست ردا کرده سیمگون زرهی مبارزی که سلاحش مخالب و چنگال . فرخی .زده دامن کرته چاک از برون گشاده بر او سینه ...
-
سیمگون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] simgun سیمرنگ؛ نقرهگون.
-
واژههای مشابه
-
رواق سیمگون
لغتنامه دهخدا
رواق سیمگون . [ رِ ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آسمان . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
سپید
واژگان مترادف و متضاد
بیاض، سفید، سیمگون، شیرگون، نقرهفام ≠ سیاه
-
سفید
واژگان مترادف و متضاد
۱. آق، بیاض، سپید، سیمگون، شیریرنگ، نقرهفام، نقرهگون ≠ اسود، سیاه ۲. سفیدپوست ≠ رنگینپوست
-
نقره فام
لغتنامه دهخدا
نقره فام . [ ن ُ رَ / رِ ] (ص مرکب ) نقره گون . به رنگ نقره . نقره ای . نقره رنگ . سیم فام . سیمگون .
-
نقره گون
لغتنامه دهخدا
نقره گون . [ ن ُ رَ / رِ ] (ص مرکب ) سیمگون . سیمین . نقره فام . به رنگ نقره . سپید چون سیم : بلارک به گاورسه ٔ نقره گون ز نقره برآورده گاورس خون .نظامی .
-
مخالب
لغتنامه دهخدا
مخالب . [ م َ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ مِخلَب : مبارزی است ردا کرده سیمگون زرهی مبارزی است سلاحش مخالب و چنگال . فرخی .چون دید و دانست که بغاث الطیور را با مخالب صقور تپانچه زدن محال است . (جهانگشای جوینی ). رجوع به مخلب شود.
-
سیم ساعد
لغتنامه دهخدا
سیم ساعد. [ ع ِ ] (ص مرکب ) که بازوان سپید برنگ نقره دارد. سپیدبازو. که بازوی سیمگون دارد : چرا که خواجه بخیل و زنش جوانمرد است زنی چگونه زنی سیم ساعد و لنبه . عماره ٔ مروزی .شاد باش و می ستان از ریدکان و ساقیان ساقیان سیم ساعد ریدکان سیم ساق .منوچهر...
-
سنگ صبور
لغتنامه دهخدا
سنگ صبور. [ س َ گ ِ ص َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگ افسانه ای که غم های خویش بر آن شمردندی و سنگ چون بلاگردانی بترکیدی . (یادداشت بخط مؤلف ). سنگ اساطیری که اندوه های مردم را می شنیدی و غمخوار آنان بود. (فرهنگ فارسی معین ). اصولاً سنگ به «صبوری »...
-
شبه گون
لغتنامه دهخدا
شبه گون . [ ش َ ب َ / ب ِ ] (ص مرکب ) به رنگ شبه . || سیاه و تیره . تار. تاریک : خدنگهای شهاب اندر آن شب شبه گون روان چون نور خرددر روان آهرمن . (لغتنامه ٔ اوبهی ).چون شب شبه گون ردای سیمگون از کتف بنهاد... پادشاه با یکی از خواص خویش منکروار از کوشک ...