سیم ساعد. [ ع ِ ] (ص مرکب ) که بازوان سپید برنگ نقره دارد. سپیدبازو. که بازوی سیمگون دارد :
چرا که خواجه بخیل و زنش جوانمرد است
زنی چگونه زنی سیم ساعد و لنبه .
شاد باش و می ستان از ریدکان و ساقیان
ساقیان سیم ساعد ریدکان سیم ساق .
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیم ساعد. [ ع ِ ] (ص مرکب ) که بازوان سپید برنگ نقره دارد. سپیدبازو. که بازوی سیمگون دارد :
چرا که خواجه بخیل و زنش جوانمرد است
زنی چگونه زنی سیم ساعد و لنبه .