کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیفه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سیفه
لغتنامه دهخدا
سیفه .[ ف َ / ف ِ ] (اِ) افزاری است مجلدان و صحافان را که اوراق کتاب بدان بریده صاف و هموار سازند. و سیفه کردن عبارت از همین عمل باشد. (آنندراج ) : چون سیفه به تیغ عشق پنهانی یافت شیرازه به تار اشک حیرانی یافت . ملاطغرا(از آنندراج ).بتی که کرد مجزا د...
-
سیفه
واژهنامه آزاد
روغن جگر کوسه که برای آببندی به بدنه جهاز میمالند.
-
جستوجو در متن
-
اسقان
لغتنامه دهخدا
اسقان . [ اِ ] (ع مص ) تمام کردن جلای شمشیر را: اسقن سیفه ؛ ای تمّم جلاءَه . (منتهی الارب ).
-
مبرد
لغتنامه دهخدا
مبرد. [ م ُ ب َرْ رَ ] (ع ص ) سرد و خنک شده . (ناظم الاطباء). || بارز. ترک سیفه مبردا ، بارزاً. (ذیل اقرب الموارد).
-
شهر
لغتنامه دهخدا
شهر. [ ش َ ] (ع مص ) آشکارا کردن چیزی را. (منتهی الارب ). شهرة. (منتهی الارب ).آشکارا کردن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). معروف کردن . (المصادر زوزنی ): شهره بکذا شهراً؛ آشکارا کردن یا آشکار با زشتی کردن . (از اقرب الموارد). || برکشیدن شمشیر خود را ا...
-
مسافة
لغتنامه دهخدا
مسافة. [ م َ ف َ ] (ع اِ) مسافت . سیفة. دوری راه و دوری میان دو منزل . (دهار). بعد و فاصله . ج ،مَساوف و مشهور چنین است که مسافة مقداری است از زمینی چنانکه گویند: بیننا مسافة میل ؛ یعنی زمین به مساحت یک میل ، و گویند بیننا مسافة شهر؛ یعنی بین ما زمین...
-
استبقاء
لغتنامه دهخدا
استبقاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) باقی گذاشتن . (زوزنی ) (غیاث ). باقی داشتن . (غیاث ). زنده بگذاشتن . (تاج المصادر بیهقی ): استبقاه ؛ زنده و باقی گذاشت او را. (از منتهی الارب ). لااعلمن ّ امراء منکم کسر سیفه و استبقی نفسه . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 187).بهر ...
-
ذوالنون
لغتنامه دهخدا
ذوالنون . [ ذُن ْ نو ] (اِخ ) (از: ذوصاحب و مالک و نون به معنی ماهی ) اسم سیف لهم قیل کان لمالک بن قیس اخی قیس بن زهیر لکونه علی مثال سمکة فقتله حمل بن بدر و اخذ منه سیفه ذاالنون فلما کان یوم الهباءة قتل الحرث بن زهیر حمل بن بدر و اخذ منه ذاالنون و ف...
-
طخفة
لغتنامه دهخدا
طخفة. [ طَ ف َ ] (اِخ ) کوهی است سرخ دراز و در برابر آن چاههاست . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آبخوری است در حمای ضریة. (منتهی الارب ). || نام جائی است . از آن است : یوم طخفة مر بنی یربوع را با قابوس بن منذر ابن ماءالسماء. (منتهی الارب ). یاقوت در م...
-
درازی
لغتنامه دهخدا
درازی . [ دِ ] (حامص ، اِ) دراز بودن . درازا. طول . امتداد. خلاف پهنا. خلاف عرض . اِنسبات . خَدَب . سَمحَجَة. سَنطَلَة. سَیفة. (منتهی الارب ) : زانگونه که از جوشن خرپشته خدنگش بیرون نشود سوزن درزی ز درازی . فرخی . || به مجاز، طول و تفصیل دادن : آنچه...
-
ابوالمؤید
لغتنامه دهخدا
ابوالمؤید. [ اَ بُل ْ م ُ ءَی ْ ی َ ] (اِخ ) موفق بن احمدبن محمد مکّی خوارزمی . ملقب به اخطب ، خطیب . در نامه ٔ دانشوران آمده : اگرچه بعنوان خطیب خوارزمی و به کنیه ای که ابوالمؤید است هم اشتهار دارد و لکن به اخطب خوارزم پیش از آن دو عنوان و بیش از ...
-
ذات النطاقین
لغتنامه دهخدا
ذات النطاقین . [ تُن ْ ن ِ ق َ ] (اِخ ) لقب اسماء بنت ابی بکر زوجه ٔ زبیربن عوام و مادر عبداﷲبن زبیر و عروةبن الزبیر. تاریخ بیهقی پس از شرح قتل حسنک وزیر که در آن داد سخن داده است گوید: چون عبداﷲ زبیر رضی اﷲ عنهما بخلافت بنشست به مکه ، و حجاز و عراق ...
-
ابوعلی
لغتنامه دهخدا
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) حسن بن محمد میکالی . ملقب بسیدالکفاة و معروف بامیر حسنک میکال . آخرین وزیر محمودبن سبکتکین . او بمبادی صبا در ملازمت سلطان محمود بسر می برد و در سفر و حضر همیشه با او بود. آنگاه که سلطان بر اریکه ٔ ملک نشست او را ریاست نیشا...
-
ارث
لغتنامه دهخدا
ارث . [ اِ ] (ع مص ) میراث یافتن . (تاج المصادر بیهقی ). میراث بردن : انا نحن نرث الارض و من علیها و الینا یرجعون . (قرآن 40/19). بعضی بطریق ارث دست در شاخی ضعیف زده . (کلیله و دمنه ). || (اِ) آنچه از مال مرده به وارث رسد. مرده ریگ . مردریگ . مرده ری...