ذوالنون . [ ذُن ْ نو ] (اِخ ) (از: ذوصاحب و مالک و نون به معنی ماهی ) اسم سیف لهم قیل کان لمالک بن قیس اخی قیس بن زهیر لکونه علی مثال سمکة فقتله حمل بن بدر و اخذ منه سیفه ذاالنون فلما کان یوم الهباءة قتل الحرث بن زهیر حمل بن بدر و اخذ منه ذاالنون و فیه یقول الحرث :
و یخبرهم مکان النون منی
و ما اعطیته عرق الخلال .
(تاج العروس ). و در المرصع ابن الاثیر آمده است نام شمشیر مالک بن زهیر است که حمدبن بدر پس از کشتن مالک آن شمشیر بغنیمت برد. (ازالمرصع خطی ابن الاثیر). و بیرونی در کتاب الجماهر گوید: و کان لعمروبن معدیکرب سیف یلقب بذی النون اذکان فی وسطه تمثال سمکة و هو یقول فیه :
و ذوالنون الصفی صفی عمرو
و تحتی الورد مقتعدة [ کذا ] .
و ایضاً:
و ذوالنون الصفی صفی عمرو
و کل وارد الغمرات نامی .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.