کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیدا شباب اهل الجنة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سیدا شباب اهل الجنة
لغتنامه دهخدا
سیدا شباب اهل الجنة. [ س َی ْ ی ِ ش َ ب ِ اَ لِل ْ ج َن ْ ن َ ] (اِخ ) دو سید جوانان بهشت . لقب حسن و حسین علیهماالسلام . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
واژههای مشابه
-
سَيِّداً
فرهنگ واژگان قرآن
آقا - مالک بزرگي که تدبير امور شهر و سواد اعظم (سياهي جمعيت) يعني جمعيت بسياري را عهده دار باشد
-
قلعه سیدا
لغتنامه دهخدا
قلعه سیدا. [ ق َ ع َ س َی ْ ی ِ ] (اِخ ) کلاته ای است در سبزوار.
-
جستوجو در متن
-
شباب
لغتنامه دهخدا
شباب . [ ش َ ] (ع اِ) جمع شاب به معنی مرد جوان است و آن از سن بلوغ تا سی سالگی باشد. (از اقرب الموارد): الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنة. (از منتهی الارب ). رجوع به شاب شود.
-
یزید
لغتنامه دهخدا
یزید. [ ی َ ] (اِخ ) ابن مردانبه اصفهانی الاصل ساکن کوفه ، از راویان بود و محمدبن احمدبن حسن مع الواسطه از او، و او از عبدالرحمان بن ابی نعم ، و او از ابوسعد خدری حدیث شریف «الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنة» را از حضرت رسول (ص ) روایت کرده است . (ا...
-
جرد
لغتنامه دهخدا
جرد. [ ج ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَجرَد و جَرداء، به معنی زمین بی گیاه . || انسان بی موی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): اهل الجنة جردمرد. || سواران که پیاده در آن نباشد. (از اقرب الموارد). || (اِ) چرغد و شبگیر. (ناظم الاطباء).- جردمرد ؛ ج ِ اجرد و...
-
شاب
لغتنامه دهخدا
شاب . [ شاب ب ] (ع ص ) جوان از وقت بلوغ تا سی وچهار سال . (دهار). مرد جوان . شباب بفتح جمع و منه الحدیث : سیدا شباب اهل الجنة، و بجز این کلمه فاعل بر وزن فعال جمع بسته نمیشود. و به شبان به ضم و شبیه بتحریک نیز جمع بسته میشود. (منتهی الارب ). و آن بزر...
-
درکة
لغتنامه دهخدا
درکة. [ دَ رَ ک َ ] (ع اِ) درکه . منزلت ، هرگاه نزول آن در نظر گرفته شود و بادر نظر گرفتن صعود آن درجه خواهد بود. ج ، دَرَکات . و درکات النار منازل اهل آتش و جهنم است ، و گویند الجنة درجات و النار درکات . (از اقرب الموارد). پایه ٔ زیرین و طبقه ٔ دوزخ...
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) مولاة عائشة. قال ابوعمر حدیثها لیس بالقائم الاسناد روی عنها ابوعبداﷲ المدنی و هو مجهول . قلت اسنده المستغفری من طریق عبدالکریم الحرار عن ابی عبداﷲ المدنی عن حاجبة عائشة و مولاتها قلت قلت : یا رسول اﷲ! انک تخرج من الخلاء فادخل...
-
سلامة
لغتنامه دهخدا
سلامة. [ س َ م َ ] (اِخ ) (وفات 530 هَ .ق .) ابن مبارک بن رحمون بن موسی . پزشکی دانشمند و یهودی و از اهل مصر بود. او بر کتاب جالینوس تسلط و اطلاع کافی داشت . در منطق و علوم حکمی سرگرم بود. او راست تصنیفاتی از جمله : نظام الموجودات و مقاله ای در «علم ...
-
امامقلی میرزا
لغتنامه دهخدا
امامقلی میرزا. [ اِ ق ُ ] (اِخ ) (عمادالدوله ) از فضلای دوره ٔ قاجاری بود. در المآثر و الاَّثار (ص 187) چنین آمده است : امامقلی میرزا در علوم شرق زمینی لاسیما فنون حکمیه زحمات بسیار برده و بمقامی ارجمند رسیده بود. سالها در سن شباب بمثابه ٔ طلاب حمل ک...
-
خارجة
لغتنامه دهخدا
خارجة. [ رِ ج َ ] (اِخ ) ابن جَزِء یا جَزی خفیفة العذری . ابن السکن و جز او نام وی را برده اند و همچنین ابن منده و بیهقی و ابن السکن از او اخراج حدیث کرده اند و خطیب و مؤتلف از طریق سعیدبن سنان از ربیعةبن یزید چنین نقل حدیث از او کرده است : حدثنی خا...
-
ظفر
لغتنامه دهخدا
ظفر.[ ظَ ف َ ] (اِخ ) میرزا کاظم کرمانی ، خلف میرزا محمدتقی کرمانی . از اکابر محققین است . وی در شباب تحصیل علوم متداوله کرد و در حکمت طبیعی که فن موروثی اوست ماهر و قادر است . هم از آغاز جوانی طالب مطالب عرفانی و به خدمت جمعی از اهل حال و ارباب کمال...