کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سکینه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سکینت
لغتنامه دهخدا
سکینت . [ س َ ن َ ] (ع اِمص ) آرام و آسایش و آهستگی . (غیاث ). سکینة : چون دید که سفینه ٔ نوح بسلامت بر جودی فراغ قرار گرفت سکینت دل و طمأنینت خاطر او برفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). رجوع به سکینة شود.
-
طمانینه
واژگان مترادف و متضاد
۱. مکث، آهستگی، کندی، ۲. تانی، سکون، سکینه، قرار، آرامش ۳. وقار، متانت
-
وقار
واژگان مترادف و متضاد
ابهت، ثبات، رزانت، سکینه، سنگینی، طمانینه، متانت، مکث، مهابت، وقر، هنگ، هیبت، هیمنه ≠ سبکی
-
صندوق عهد
لغتنامه دهخدا
صندوق عهد. [ ص َ ق ِع َ ] (اِخ ) رجوع به تابوت عهد و تابوت سکینه شود.
-
صندوق الشهادة
لغتنامه دهخدا
صندوق الشهادة. [ ص ُ قُش ْ ش َدَ ] (اِخ ) رجوع به تابوت سکینه و تابوت عهد شود.
-
هینة
لغتنامه دهخدا
هینة.[ ن َ ] (ع اِ) روش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). برای نوع است . (از اقرب الموارد). آهستگی و وقار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سکینه و وقار. (از اقرب الموارد).
-
دعت
فرهنگ فارسی معین
(دَ عَّ) [ ع . دعة ] (اِ.) 1 - سکینه ، راحت ،خفض عیش . 2 - سکون نفس در وقت حرکت شهوت و مالک زمام خویش بودن .
-
ابوالمحاسن
لغتنامه دهخدا
ابوالمحاسن . [ اَ بُل ْ م َ س ِ ] (اِخ ) ابن المظفر البرمکی . محدث است و از او مبارک بن احمدبن حسین بن سکینه روایت کند.
-
مودوع
لغتنامه دهخدا
مودوع . [ م َ ] (ع اِمص ) آرامش و سکینه و وقار. || (ص ) فرس مودوع ؛ اسب آسوده زیست وآسایش جوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
آرامش
واژگان مترادف و متضاد
۱. آسایش، آسودگی، استراحت، راحت، راحتی، فراغبال، فراغت ۲. آشتی، صلح، صلحجویی، مسالمت ۳. آرام، تسکین، سکون، قرار ۴. امان، امنیت، ایمنی ۵. سکینه، طمانینه ≠ آشوب، بلوا
-
دعة
لغتنامه دهخدا
دعة. [ دَ ع َ ] (ع اِمص ) اسم است از وَداعة، وتاء آن عوض واو است . (از اقرب الموارد). || راحت . تن آسانی . || فراخی زندگانی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سکینه و آرامش . (از اقرب الموارد). دعت . و رجوع به دعت شود.
-
ابی ناداب
لغتنامه دهخدا
ابی ناداب . [ اَ ] (اِخ ) یا عمنا (پدر نجابت ) نام سه تن در توریة: اول مردی لاوی که تابوت عهد (صندوق سکینه ) را هنگامی که مردم فلسطین بازگردانیدند در خانه ٔ خویش جای داد. دویم پسر یشی . سوم نام پسر شاول .
-
خجسته
لغتنامه دهخدا
خجسته . [ خ ُ ج َ ت َ ] (اِخ ) سید خجسته فرزند فخرالدین بابلکانی از مردمان مازندران بوده است . نام او بروی کتیبه ای است بر بقعه ٔ بی بی سکینه بمشهد شهر و این کتیبه که بسال 883 هَ . ق . میرسد صاحب بقعه را بی بی سکینه دخت امام موسی کاظم معرفی میکند و د...
-
هون
لغتنامه دهخدا
هون . [ هََ ] (ع اِ) روش و گرانباری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: اًمْش ِ علی هونک ؛ به روش و وقار خویش رو. || (ص ) مرد خرد و حقیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || (مص ) آسان گشتن . || سبک گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || خوا...
-
ابن خشاب
لغتنامه دهخدا
ابن خشاب .[ اِ ن ُ خ َش ْ شا ] (اِخ ) ابومحمد عبداﷲبن احمد بغدادی . وفات 567 هَ .ق . ادیب و نحوی معروف . او در منطق و فلسفه و حساب و هندسه نیز استاد بود و خط نیکو مینوشت و کتابخانه ای بزرگ داشت و به عمر خویش زن نکرد.ابوسعد سمعانی و ابواحمدبن سکینه و ...