کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سپیدسر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سپیدسر
لغتنامه دهخدا
سپیدسر. [ س َ / س ِ س َ ] (ص مرکب ) سفیدموی . اشیب . شیباء : که عجوز جهان سپیدسری است کز سر کلک او خضاب کند. خاقانی .و رجوع به سپید شود.
-
جستوجو در متن
-
سپیدسار
لغتنامه دهخدا
سپیدسار. [ س َ / س ِ ](ص مرکب ) سپیدسر. پیر. پیرمرد. سپیدمو : این آسیا دوان و در او من نشسته پست ایدون سپیدسار درین آسیا شدم . ناصرخسرو.و رجوع به سپیدسر شود.
-
رخماء
لغتنامه دهخدا
رخماء. [ رَ ] (ع ص ) مؤنث اَرْخَم . شاة رخماء؛ گوسپند سپیدسر سیاه بدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). مؤنث ارخم . اسبان سپیدسر و سیاه بدن . ج ، رُخْم . (از اقرب الموارد).
-
اسقع
لغتنامه دهخدا
اسقع. [ اَ ق َ ] (ع اِ) مرغیست . (مهذب الاسماء). مرغی است بقدر گنجشکی ، سبزپر سپیدسر. ج ،اَساقع. (منتهی الارب ). سبزگرا. || (ص ) هراسب و مرغ سپیدسر. مؤنث : سَقْعاء. (منتهی الارب ).
-
مبرقعة
لغتنامه دهخدا
مبرقعة. [ م ُ ب َ ق َ ع َ ] (ع ص ) گوسپند سپیدسر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
ارخم
لغتنامه دهخدا
ارخم . [ اَ خ َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از رَخم . نرم تر. ملایم تر (چنانکه آواز). || (ص ) سپیدسر. سرسپید. (دستوراللغة نطنزی ): فرس ارخم ؛ اسپ سپیدسر سیاه بدن . (منتهی الارب ). اسپ همه سرسپید. (مهذب الاسماء). اسپ همه ٔ سر سپید. (مهذب الاسماء). مؤنث : ...
-
سبزگرا
لغتنامه دهخدا
سبزگرا. [ س َ گ ِ / گ َ] (اِ مرکب ) سبزقبا. مرغی باشد بسرخی مایل و تاج دار. (برهان ). سبزقبا. (آنندراج ). اسقع. (بحر الجواهر).مرغی است بقدر گنجشک سبزپر سپیدسر. (منتهی الارب ).
-
مخمرة
لغتنامه دهخدا
مخمرة. [ م ُ خ َم ْ م َ رَ ] (ع ص ) سپیدسر از گوسپند و اسب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || زن متکبری که خوشبوی می بوید. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
غشواء
لغتنامه دهخدا
غشواء. [ غ َش ْ ] (ع ص ) مؤنث اغشی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بز که سپیدی روی وی را بپوشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آن گوسفند که روی او سفید بود. (مهذب الاسماء). || اسب ماده ٔ سپیدسر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). غشواء. از خیل و جز آن ، آن ...
-
ابیض
لغتنامه دهخدا
ابیض . [ اَ ی َ ] (ع ص ، اِ) سپید. سفید. سپیدرنگ . نقیض اسود، یعنی سیاه . || سپیدپوست . || سپیدسر. || کنایه از شمشیر. || گوشت خام . (مهذب الأسماء). || جوانی . (مهذب الأسماء). || موت ابیض ؛ مرگ ناگهانی . موت فجائی . || مرد پاک ناموس . مؤنث : بَیْضا...
-
اشیب
لغتنامه دهخدا
اشیب . [ اَش ْ ی َ ] (ع ص ) سپیدمو و پیر. نعت است از ضرب بر غیر قیاس و لا فَعْلاءَ له . ج ، شیب ، شُیُب . (منتهی الارب ). مؤنثی از لفظ خود بر وزن فعلاء ندارد و از اینرو بجای شیباء، گویند شمطاء. (ازالمنجد). و از اینرو بر غیر قیاس است که اینگونه صفت ب...
-
غراء
لغتنامه دهخدا
غراء. [ غ َرْرا ] (ع ص ) (در فارسی بدون همزه آرند) مؤنث اغر. رجوع به اغر شود. ج ، غُرّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). اسب غره دار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسبی که در پیشانی آن به اندازه ٔ درهمی سفیدی باشد. (از اقرب الموارد). || سفید و روشن . (غی...
-
شاة
لغتنامه دهخدا
شاة. (ع اِ) گوسپند نر و ماده . (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ج ، شاه ، شیاه ، شِواه ، اشاوِه ، شَوی ْ، شیه ،و شیِّه و این سه قسم اخیر اسم جمعند. (اقرب الموارد). || و اصل شاة، شاهة است چه تصغیر آن شُوَیهَة و جمع شیاة آمده است . هاء برا...
-
سار
لغتنامه دهخدا
سار. (اِ) سر. (برهان ) (جهانگیری ) (شعوری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). که به عربی رأس گویند. (برهان ). به این معنی در ترکیبات زیر آمده است : آسیمه سار، سرآسیمه . آسیمه سر. سیمه سار : من از بهر آن بچه آسیمه سارهمی گردم اندر جهان سوگوار. شمسی (یوسف و زلی...