کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سَّوِيِّ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سَّوِيِّ
فرهنگ واژگان قرآن
درست - راست - کامل - تمام عيار (در عبارت "ثَلَاثَ لَيَالٍ سَوِيّاً " منظور سه شب کامل و در عبارت "بَشَراً سَوِيّاً " منظور انساني تمام عيار يا خوش اندام ومعتدل و در "صِرَاطاً سَوِيّاً " منظور راه راست است)
-
واژههای مشابه
-
سوی
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) جانب ، سو.
-
سوی
فرهنگ فارسی معین
(سَ وِ یّ) [ ع . ] (ص .) برابر.
-
سوی
لغتنامه دهخدا
سوی . (اِ) طرف . (غیاث ) (آنندراج ).صوب . (مهذب الاسماء). زی . جانب . جهت : جسم ناچاره بی نهایت نبود بهمه ٔ سویها. (تاریخ سیستان ).عقلت یک سوست گل بدیگر سوی بنگر بکدام جانبی مایل . ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 247).- بسوی ؛ بجهت . بخاطر. از برای : قول ...
-
سوی
لغتنامه دهخدا
سوی . [ س َ وی ی ] (ع ص ) راست و درست . || (اِ) میانه ٔ چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). وسط. (اقرب الموارد). || قصد. یقال : قصدت سواه ؛ ای قصدت قصده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مکان سوی . جای با نشان و علامت . یقال : مررت برجل سوی و العدم ؛ یعن...
-
سوی
لغتنامه دهخدا
سوی . [ س َ وی ی ] (ع ص ) تندرست . (دهار). درست اندام . ج ، سویون و اسویاء. (مهذب الاسماء).
-
سوی
لغتنامه دهخدا
سوی . [ س َ وی ی ] (ع ص ) مستقیم . راست : گرفته اند نکوخواه و بدخوه تو مدام یکی طریق ضلالت یکی سبیل سوی .سوزنی .
-
سوی
لغتنامه دهخدا
سوی . [ س ِ وا ] (ع اِ) برابر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). هموار. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 59). عدل . || غیر. (اقرب الموارد). || راستاراست . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شطر. (مجمل اللغة) (دهار).
-
سوی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: سَویّ، جمع: اَسویاء] savi[y] ۱. هموار.۲. برابر؛ یکسان.
-
سوی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) suy = سو١
-
سُوًى
فرهنگ واژگان قرآن
هموار و صاف
-
سوی
دیکشنری فارسی به عربی
آلي
-
هفت سوی
لغتنامه دهخدا
هفت سوی . [ هََ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالاولایت باخرز از بخش طیبات شهرستان مشهد که 90 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و بنشن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
face orientation, facing
سوی چهره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] وضعیت قرار گرفتن سر و بهتبعِ آن صورت نسبت به راستای بدن