کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سِنّاْر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سنار
لغتنامه دهخدا
سنار. [ س َ / س ِ ] (اِ) تنک آبی از دریا که تهش نمایان بود و گل داشته باشد تا کشتی در آن بند شود وبایستد و نگذرد و بیم شکستن دهد. (برهان ). موضعی است از بحر که آبش تنک باشد و تهش گل بوده و بیم آن باشد که کشتی در آنجا بند شود. (آنندراج ) : بدو گفت مرد...
-
سنار
لغتنامه دهخدا
سنار. [ س ُ ] (اِ) زن پسر که عروس باشد و بترکی گلن خوانند و بهندی زرگر را گویند. (برهان ) (جهانگیری ).
-
سنار
لغتنامه دهخدا
سنار. [ س ُن ْ نا ] (ع اِ) گربه . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
-
سنار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sa(e)nār جایی در دریا که گودی آن کم باشد و کشتی در آنجا به گل نشیند و نتواند حرکت کند؛ بندر: ◻︎ دمان همچنان کشتی مارسار / که لرزان بوَد مانده اندر سنار (عنصری: ۳۵۵).
-
سنّار
لهجه و گویش بختیاری
sannâr صنار، ده دینار، دو شاهى.
-
صنار
لهجه و گویش تهرانی
دو شاهی،صد دینار
-
سنار
واژهنامه آزاد
سِنّاْر (sennar) در گویش گنابادی یعنی پول بی ارزش ، یک قرِان
-
جستوجو در متن
-
سنانیر
لغتنامه دهخدا
سنانیر. [ س َ ] (ع اِ) ج ِ سنور. گربه . (آنندراج ) (دهار). ج ِ سنور و سنار. (ناظم الاطباء). رجوع به سنار شود. || نام گیاهی است که آمله است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به فرهنگ فارسی معین شود.
-
دریابند
لغتنامه دهخدا
دریابند. [ دَرْ ب َ ] (اِمرکب ) به معنی سنار و آن تنک آبی را گویند از دریا که تهش نمایان باشد و گل داشته باشد تا کشتی بر آن بند شود و بایستد و نگذرد. (آنندراج ). || بندر و کشتی گاه . (ناظم الاطباء). || کارخانه ای که در آن کشتیها را تعمیر می کنند. (نا...
-
شامباته
لغتنامه دهخدا
شامباته . [ ت َ / ت ِ ] (اِخ ) نام یکی از معروفترین قبایل عرب در سودان باشد و محل سکونت ایشان نیل ابیض و ازرق است و جزیره ای میان آنها قرار گرفته است و مرکز عمده ٔ آنان میان وادی العباس و سنار است و شغل اکثر اهالی بازرگانی است . (از معجم قبایل العرب ...
-
سنه
لغتنامه دهخدا
سنه . [ س ُ ن ُه ْ ] (اِ) زن پسر که بعروس شهرت دارد. (برهان ). عروس و بیوک و منکوحه ٔ پسر. (ناظم الاطباء). منکوحه ٔ پسر. (غیاث ). زن پسر. (آنندراج ). زن پسر و آنرا سنار وسنهار نیز نامند. (جهانگیری ). رجوع به سنهار شود.
-
مارسار
لغتنامه دهخدا
مارسار. (ص مرکب ) با سری چون سر مار.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنکه یا آنچه سری چون مار دارد. که سرش شبیه مار است . مارسر : و یا همچنان کشتی مارسارکه لرزان بود مانده اندر سنار. عنصری (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).علی آنکه چون مور شد عمرو عنترز بیم قو...
-
راهت
لغتنامه دهخدا
راهت . [ ] (اِخ ) نام رودی به هندوستان و ظاهراً از شعبه های رود گنگ . فرخی در یکی از قصاید خود که در ذکر غزوات و فتوحات سلطان محمود غزنوی در هند است بدین رود اشاره کند و گوید : بیک شبانروز از پای قلعه ٔ سربل برودراهت شد تازیان بیک هنجاربه پیش راه وی ...
-
جخش
لغتنامه دهخدا
جخش . [ ج َ ] (اِ) علتی باشد که بر گردن مردم ختلان و فرغانه افتد مانند دبه و آن را هیچ درمان نباشد و درد نکند. (فرهنگ اسدی ). چیزی باشد چون بادنجانی بزرگ یا چون دبه ای که بر گردن اهالی ختلان و فرغانه افتد و درد نکند، اما بریدن مخاطره باشد. (صحاح الفر...
-
دریاکنار
لغتنامه دهخدا
دریاکنار. [ دَرْ ک َ ] (اِ مرکب ) ساحل دریا. (ناظم الاطباء). لب دریا. ساحل . آنجا که خشکی به دریا پیوندد. اراضی کنار دریا. (یادداشت مرحوم دهخدا) : چو شد سلم تا پیش دریاکنارندید ایچ کشتی و راه گذار. فردوسی .کهی بد همانجا به دریاکنارگرفته ز دریا کنارش ...