کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سِنِه خوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سِنِه خوردن
لهجه و گویش بختیاری
sene xordan ترسیدن اسب، رم کردن اسب از ترس.
-
واژههای مشابه
-
سنه
واژگان مترادف و متضاد
۱. سال، عام ۲. فریه، لعنت، نفرین
-
سنه
فرهنگ واژههای سره
سال
-
سنه
فرهنگ فارسی معین
(س نَ یا نِ) [ ع . سنة ] (اِ.) 1 - اول خواب ، چرت . 2 - غفلت .
-
سنه
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . سنة ] (اِ.) سال ، یک سال .
-
سنه
فرهنگ فارسی معین
(سَ نَ یا نِ) (اِ.) لعنت ، نفرین .
-
سنه
لغتنامه دهخدا
سنه . [ س َ ن َ / ن ِ ] (از ع ، اِ) سنة. سال . ج ، سنوات ، سنون ، سنین . (منتهی الارب )(آنندراج ) (مهذب الاسماء). حول . عام . حجة. سال . حول .(اصله سنهة). ج ، سنهات . (ناظم الاطباء) : زندگانیت باد الف سنه چشم دشمنت برکناد کنه . منجیک .سال سیصد سرخ می...
-
سنه
لغتنامه دهخدا
سنه . [ س َ ن َه ْ ] (اِ) لعنت و نفرین . به این معنی با شین هم آمده است . (برهان ) (آنندراج ). نفرین و لعنت . (اوبهی ) (فرهنگ رشیدی ) (ناظم الاطباء) : ای فرومایه در کون هل و بی شرم و خبیث آفریده شده از فریه سردی و سنه . لبیبی .شهر و اسبوع و سنه نامند...
-
سنه
لغتنامه دهخدا
سنه . [ س ِ ن َ ] (ع اِ) کره که بر نان و شراب افتد. (منتهی الارب ). || گندم دیرینه که سالها بر آن گذشته باشد. (آنندراج ). طعام سنه ؛ گندم دیرینه که سالها بر آن گذشته باشد. (منتهی الارب ).
-
سنه
لغتنامه دهخدا
سنه . [ س ِ ن ِ] (اِ) نام گیاهی است دارویی . رجوع به سنا و کارآموزی داروسازی ص 191 شود.
-
سنه
لغتنامه دهخدا
سنه . [ س ُ ن ُه ْ ] (اِ) زن پسر که بعروس شهرت دارد. (برهان ). عروس و بیوک و منکوحه ٔ پسر. (ناظم الاطباء). منکوحه ٔ پسر. (غیاث ). زن پسر. (آنندراج ). زن پسر و آنرا سنار وسنهار نیز نامند. (جهانگیری ). رجوع به سنهار شود.
-
سنة
لغتنامه دهخدا
سنة. [ س َن ْ ن َ ] (ع اِ) خرس ماده . || یوز ماده . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
-
سنة
لغتنامه دهخدا
سنة. [ س ِ ن َ ] (ع مص ) ناخواب شدن . (تاج المصادر بیهقی ). غنودن و خواب سبک . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 59) (بحر الجواهر). غنودن . (دهار). || (اِ) غنودگی که مقدمه ٔ خواب است . (غیاث ). خواب سبک . (مهذب الاسماء). پینکی . چرت . (یادداشت بخط م...
-
سنة
لغتنامه دهخدا
سنة. [ س ِن ْ ن َ ] (ع اِ) تیر دوسر. (منتهی الارب ). سر قلم . (مهذب الاسماء). || یکدانه از سیر. (منتهی الارب ). دانه ٔ چیزی . (غیاث ). || مهر درم . (منتهی الارب ).