کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سهروزه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سهروزه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] ← سوارکاری سهروزه
-
واژههای مشابه
-
روزه
واژگان مترادف و متضاد
۱. صوم ۲. امساک
-
روزه
فرهنگ فارسی معین
(زِ) (اِ.) یکی از شعائر مذهبی است و آن خودداری از آشامیدن و خوردن سایر مبطلات مربوط به آن است از اذان صبح تا اذان مغرب .
-
روزه
لغتنامه دهخدا
روزه . [ زَ / زِ ] (ص نسبی ، اِ) (از: روز +ه نسبت ). منسوب به روز: یکروزه ، دوروزه . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). اغلب بصورت مرکب آید : یک کف پست تو بصحرای عشق برگ چهل روزه تماشای عشق . نظامی .ریزه ریزه صدق هرروزه چراجمع می ناید در این انبار ما. مول...
-
روزه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به روز) ruze ۱. مربوط به روز (در ترکیب با عدد): دوروزه، یکروزه.۲. (اسم) (فقه) از اعمال مذهبی، بهصورت خودداری از خوردن، آشامیدن، و سایر اعمالی که برای روزهدار منع شده از طلوع صبح تا غروب آفتاب؛ صوم.۳. (صفت) [عامیانه] روزهدار: امرو...
-
روزه
دیکشنری فارسی به عربی
صوم
-
three-day event, eventing
سوارکاری سهروزه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] مسابقۀ سوارکاری در سه روز پیاپی که هر روز آن به یک رشته اختصاص دارد متـ . سهروزه
-
سه
فرهنگ فارسی معین
(س ) [ په . ] (اِ.) عددی بین دو و چهار، دو بعلاوة یک . ثلاث . ؛ ~ به سی دادن کنایه از: معاملة پر سود کردن . ؛ ~ شدن بد شدن ، خراب شدن .
-
سه
لغتنامه دهخدا
سه . [ س ِ ] (عدد، ص ، اِ) ترجمه ٔ ثلاث . (آنندراج ) (ترجمان القرآن ). عدد توصیفی . (ناظم الاطباء). علامت آن [ 3 ] است . دو بعلاوه یک . (ناظم الاطباء) : میلا و منی ای فغ و استاد توأم من پیش آی و سه بوسه ده و میلاویه میلاو. رودکی .وصال تو تا باشدم می...
-
سه
لغتنامه دهخدا
سه . [ س ُه ْ / س َه ْ ] (ع اِ) کون . مقعد. سرین .(ناظم الاطباء). سرین یا حلقه ٔ دبر. (منتهی الارب ).
-
سه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sē] (ریاضی) se عدد ۳؛ بعد از دو و پیش از چهار.
-
سه
دیکشنری فارسی به عربی
ثلاثة
-
سه
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: se طاری: se طامه ای: se طرقی: se کشه ای: se نطنزی: se
-
نیم روزه
لغتنامه دهخدا
نیم روزه . [ زَ / زِ ] (ص نسبی ) منسوب به نصف روز. || نصف روزی . (ناظم الاطباء). کارگر که نیمی از روز کار کند. || (ق مرکب ) در نیمی از روز. در نصف روز: نیم روزه ، کار را تمام کردم .