کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سِّحْرَ
فرهنگ واژگان قرآن
جادو(کلمه سحردراصل به معناي بالاي شکم يا ريه است لذا "مسحر" به کسي که داراي شکم و بالطبع محتاج آب وغذا باشد يا به کسي که نفس مي کشد هم مي گويند)
-
سحر
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: sahar طاری: sahar طامه ای: sahal طرقی: sahar کشه ای: sahar نطنزی: sahar
-
سحر
واژهنامه آزاد
فجر
-
جستوجو در متن
-
گاو
واژگان مترادف و متضاد
بقر، ثور، سهر
-
بقر
واژگان مترادف و متضاد
سهر، گاو، گوساله
-
شببیداری
واژگان مترادف و متضاد
احیا، تهجد، سهر، شبپیمایی، شبزندهداری، مساهرت
-
شبزندهداری
واژگان مترادف و متضاد
احیا، بیتوته، تهجد، سهر، شببیداری، مبیت، مساهرت، یقظه
-
مدامرة
لغتنامه دهخدا
مدامرة. [ م ُ م َ رَ ] (ع مص ) رنج کشیدن و بیدار ماندن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سهر. شب زنده داری کردن . (از متن اللغة).
-
هجود
لغتنامه دهخدا
هجود. [ هَُ ] (ع مص ) بر زمین نهادن شتر پیش گردن خود را. (منتهی الارب ). || به شب خفتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و گویند هجود خواب روز و هجوع خواب شب است . (اقرب الموارد). || بیدار بودن . (منتهی الارب ). سهر و از اضداد است . (اقرب الموارد). ||...
-
جبلة
لغتنامه دهخدا
جبلة. [ ج َ ب َ ل َ ] (اِخ ) ابن سلیمان . از سعیدبن جبیر روایت کند و ابن معین او را ثقه نمیداند. علی بن سهر و مروان بن معاویة و خلادبن یحیی و احمدبن یونس از او روایت کنند. ابن ابی حاتم او را آورده و جرحی بر او وارد نکرده است و ابن حبان او را از ثقات ...
-
بی خوابی
لغتنامه دهخدا
بی خوابی . [ خوا / خا] (حامص مرکب ) افراط بیداری باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). سهر. سهاد. (نصاب ). به خواب نرفتن : خواب در چشم آورد گویند کوک و کوکناربا فراقت روی او داروی بی خوابی شود. خسروانی .کوکنار از بس فزع داروی بیخوابی شودگر برافتد سایه ٔ شمشیر...
-
توجد
لغتنامه دهخدا
توجد. [ ت َ وَج ْ ج ُ ] (ع مص ) شکایت نمودن بی خوابی و جز آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شکایت کردن از امری ، یقال : لایتوجد سهر لیله ؛ ای لایشکو ما مسه من مشقة. (از اقرب الموارد). || اندوهگین شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب...
-
اسهر
لغتنامه دهخدا
اسهر. [اَ هََ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از سَهَر. بی خواب تر.- امثال : اسهر من النجم . اسهر من جُدْجُدْ ؛ هو شی ٔ شبیه بالجراد قفّاز، یقال له صراراللیل .اسهر من قطرب ؛ هو دویبة لاتنام اللیل کله من کثرة سیرها. هذا قول ابی عمرو و غیره لایرویه اسهر و ان...
-
گاو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gāv] ‹گو، غاو› gāv ۱. (زیستشناسی) پستاندار نشخوارکنندۀ اهلی با پیشانی پهن و شاخهای خالی که از شیر، گوشت و پوست آن استفاده میشود؛ سهر.۲. [مجاز] احمق.۳. [قدیمی، مجاز] مرد دلیر و تنومند: ◻︎ کردم روان و دل را بر جان او نگهبان/ همواره گرد...
-
شخوص
لغتنامه دهخدا
شخوص . [ ش ُ ] (ع مص ) بلند برآمدن . (منتهی الارب ). ارتفاع چیزی . (از اقرب الموارد). || برداشتن سر را. (منتهی الارب ). || واکردن چشم را. || گشاده شدن و ورم گرفتن زخم . || گذشتن تیر از بالای نشانه . || بازماندن چشم بدون آنکه پلک به هم بخورد. (منتهی ا...