(اسم) [پهلوی: gāv] ‹گو، غاو› ۱. (زیستشناسی) پستاندار نشخوارکنندۀ اهلی با پیشانی پهن و شاخهای خالی که از شیر، گوشت و پوست آن استفاده میشود؛ سهر.
۲. [مجاز] احمق.
۳. [قدیمی، مجاز] مرد دلیر و تنومند: ◻︎ کردم روان و دل را بر جان او نگهبان/ همواره گردش اندر گُردان بُوَند و گاوان (دقیقی: لغتنامه: گاو).
〈 گاو پروین: (نجوم) [قدیمی] صورت نجومی ثور که مجاور ثریا است.
〈 گاو پیشانیسفید: [مجاز] آنکه در همه جا شناخته شود؛ معروف؛ مشهور.
〈 گاو زمین: در باور قدما، گاوی که بر پشت یک ماهی قرار گرفته و زمین بر روی شاخ او است: ◻︎ گوهر شب را به شب عنبرین / گاو فلک برده ز گاو زمین (نظامی۱: ۹).
〈 گاو فلک: (نجوم) [قدیمی]
۱. برج ثور.
۲. صورت نجومی ثور: ◻︎ گوهر شب را به شب عنبرین/ گاو فلک برده ز گاو زمین (نظامی۱: ۹).
〈 گاو گردون: (نجوم) = 〈 گاو فلک
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
مؤلف: حسن عميد، سرپرست تأليف و ويرايش: فرهاد قربانزاده، ناشر: اَشجَع، چاپ نخست: ۱۳۸۹
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.