کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سنگآوار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
lithoclast
سنگآوار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] قطعهای سنگ کربناتی با قطر بیش از دو میلیمتر که از یک سنگ آهک یا دولومیت قدیمیتر بهصورت مکانیکی جدا شده و در درون یا مجاور یا بیرون محل رسوبگذاری نهشته شده باشد
-
واژههای مشابه
-
آوار
واژگان مترادف و متضاد
۱. خرابه، دیوار، گردوخاک ۲. خراب، ویران ۳. آواره، دربدر ۴. چپاول، غارت ۵. بینظمی، تباهی، هرجومرج ۶. غبار، گردوخاک ۷. آزار، رنج، گزند
-
اوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'avār = اواره
-
اوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'ovār ۱. گرما؛ گرمی آتش یا آفتاب.۲. تشنگی.۳. باد جنوب.
-
آوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āvār ۱. گردوخاک؛ غبار: ◻︎ از آوار اسبان و گرد سپاه / بشد روشنایی ز خورشید و ماه (فردوسی: لغتنامه: آوار).۲. خاک، سنگ، آجر، گچ، تیر، و دیگر مصالح ساختمانی که هنگام خراب شدن بنا فرومیریزد.۳. (صفت) ویران.
-
آوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'āvār ۱. غارت؛ چپاول: ◻︎ باد گویی نافههای تبتستان بر درید / باغ گویی کاروان شوشتر آوار کرد (فرخی: ۴۲۷).۲. آزار؛ رنج؛ ستم؛ فساد.۳. (صفت) بینظم.
-
آوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مخففِ آواره] [قدیمی] 'āvār = آواره: ◻︎ به من سپرد و ز من بستدند فرعونان / شدم به عجز و ضرورت ز خانمان آوار (مسعودسعد: ۲۲۷).
-
آوار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ← پارآوار
-
آوار
فرهنگ فارسی معین
1 - (ص .) آزار، رنج ، ستم . 2 - خراب ، ویران . 3 - ( اِ.) هرج و مرج ، بی نظمی . 4 - غارت ، چپاول . 5 - دربه در، آواره .
-
آوار
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) 1 - گرد و غبار و خاک . 2 - فرو ریختن دیوار و سقف .
-
آوار
لغتنامه دهخدا
آوار. (اِخ ) نام قومی ازمردم ارال و آلتائی که مدت سه قرن بر اروپا تاختن بردند و در 168 هَ .ق . شارلمانْی آنان را دفع کرد.
-
آوار
لغتنامه دهخدا
آوار. (ص ) از خانمان و یا وطن و جز آن دورافتاده . دربدر : لجاج ومشغله ماغاز تا سخن گویم که ما ز مشغله ٔ تو ز خانه آواریم . ناصرخسرو.بمن سپرد و ز من بستدند فرعونان شدم بعجز و ضرورت ز خانمان آوار. مسعودسعد.تو بادی و من خاک تو تو آب و من خاشاک توبا خوی ...
-
اوار
لغتنامه دهخدا
اوار. [ اَ ] (اِ) دفتر و حساب دیوانی . (آنندراج ) (هفت قلزم ) (برهان ). رجوع به اوارجه شود.
-
اوار
لغتنامه دهخدا
اوار. [ اُ ] (ع اِ) گرما و هوای گرم . (هفت قلزم ). گرمی آتش و آفتاب . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (برهان ). گرما. (مهذب الاسماء). || دود زبانه ٔ آتش . || تشنگی . || باد جنوب . ج ، اُوُر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).