کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سلیک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سلیک
معنی
(سُ لَ) [ ع . ] (اِمصغ . سلک ) رشتة کوچک .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سلیک
لغتنامه دهخدا
سلیک . [ س َ ] (اِ) مخفف بوسلیک است و آن نام مقامی است از جمله ٔ دوازده مقام که آن بزرگ ، بوسلیک ، حجاز، حسینی ، راست ، رهاوی ، زنگوله ، صفاهانک ، عراق ، عشاق ، کوچک و نوا باشد. (برهان ) (آنندراج ). بوسلیک . مقامی از دوازده مقام موسیقی . (ناظم الاطبا...
-
سلیک
لغتنامه دهخدا
سلیک . [ س َ ] (ع اِ) به معنی منسلک و چیزی که در چیزی کشیده شده باشد. (غیاث ).
-
سلیک
لغتنامه دهخدا
سلیک . [ س ُ ل َ ] (اِخ ) ابن سلکه السلیک بن عمیربن یثربی سعدی تمیمی . از شعرای عهد جاهلیت بشمارمیرود. وی بسال 17 هَ . ق . بدست اسدبن مدرک خثعمی کشته شد. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 381). رجوع به البیان و التبین ج 2 ص 114 و عیوان الاخبار ج 1 ص 175 و 176 شو...
-
سلیک
لغتنامه دهخدا
سلیک . [ س ُ ل َ ] (ع اِ مصغر) رشته ٔ کوچک . (فرهنگ فارسی معین ).
-
سلیک
فرهنگ فارسی معین
(سُ لَ) [ ع . ] (اِمصغ . سلک ) رشتة کوچک .
-
جستوجو در متن
-
ابوملیل
لغتنامه دهخدا
ابوملیل . [ اَ م ُ ؟ ] (اِخ ) سلیک بن اعر (؟). صحابی است .
-
غطفانی
لغتنامه دهخدا
غطفانی . [ غ َ ] (اِخ ) سُلَیک بن عمرو. صحابی است . رجوع به ریحانة الادب ج 3 ص 159 شود.
-
اغربةالجاهلیة
لغتنامه دهخدا
اغربةالجاهلیة. [ اَ رِ ب َ تُل هَِ لی ی َ ] (اِخ ) نام چند نفر مانند: عنتره ، خفاف ، ابوعمیر،سلیک . (ناظم الاطباء). عنتره و خفاف بن ندبة، ابوعمیربن حیان . (از اقرب الموارد). عمربن حیان و سلیک بن سلکة و هشام بن عقبةبن ابی معیط، مگر او مخضرم است ، اسلا...
-
قباقب
لغتنامه دهخدا
قباقب . [ ق ُ ق ِ ] (اِخ ) جائی است . (منتهی الارب ). آبی است بنی ثغلب از خاندان بشر را که در ارض الجزیره واقعاست . (منتهی الارب ). ابوالفرج اصفهانی در اخبار سُلَیک بن سُلَکَة از آن یاد کرده است . (معجم البلدان ).
-
رجیلاء
لغتنامه دهخدا
رجیلاء. [ رُ ج َ ](اِخ ) قومی بوده از پیادگان و واحد آن رَجَلی ّ است .(آنندراج ). نام گروهی از پیادگان . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجیلاء و رَجَلیون قومی بوده از پیادگان و هم سلیک المقانب و المنشربن وهب الباهلی و اوفی بن مطر المازنی . (منتهی ...
-
رجلیون
لغتنامه دهخدا
رجلیون . [رَ ج َ لی یو ] (ع ص نسبی ، اِ) قومی بوده از پیادگان . واحد آن رَجَلی ّ است ، و هُم سلیک المقانب و المنشربن وهب الباهلی و اوفی بن مطر المازنی و قولهم ولدت الغنم الرجیلاء، وقتی گویند که بزاید بعض آن بعد بعضی .(منتهی الارب ). مردانی بوده اند ا...
-
سوسه
لغتنامه دهخدا
سوسه . [ س َ / س ِ ] (اِ) کرمی باشد که در گندم افتد و ضایع کند. (برهان ). کرم گندم . (غیاث ). کرمی است که در گندم افتد و ضایع کند. آنرا کرم گندم خوار و سلیک نیز گویند. (آنندراج ). شپش گندم . (دهار) : نیاید بکار من این کار جنگ کجا سوسه سنجد بجنگ پلنگ ...
-
اعدی
لغتنامه دهخدا
اعدی . [اَ دا ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از عداوة. (یادداشت بخطمؤلف ). بی چیزتر : و لیس احد اعدی الاسلام منه [ ای ملک چرز ] . (اخبارالصین و الهند ص 14 س 1).- اعدی عدو ؛ دشمن ترین دشمنان . دشمنتر دشمن . (یادداشت بخط مؤلف ). || بهتر دونده . (ناظم الاطباء...
-
بستانی
لغتنامه دهخدا
بستانی . [ ب ُ ] (اِخ ) بطرس ، معلم (1819 - 1887 م .) معلم بطرس بن بولس بن عبداﷲبن کرم بن شدیدبن ابی شدیدبن محفوظ بستانی از قریه ٔ دبیه از اقلیم خروب جبل لبنان . تحصیلات خود را در مدرسه ٔ عین ورقه (که مدرسه ٔ بنامی است در لبنان ) به پایان آورد و سپس ...