کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سقط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سقط
/saqat/
معنی
۱. پارهآجر
۲. (صفت) [قدیمی] ویژگی کالای پَست و بیبها.
۳. [قدیمی] دشنام.
۴. [قدیمی] سهو و خطا در گفتن یا نوشتن.
۵. (اسم مصدر) [قدیمی] فضیحت؛ رسوایی.
۶. (اسم، صفت) [قدیمی] شخص ضعیف و فرومایه.
〈 سقط شدن: (مصدر لازم)
۱. [عامیانه] مردن.
۲. تلف شدن حیوان چهارپا.
〈 سقط گفتن: (مصدر متعدی) [قدیمی] دشنام دادن؛ ناسزا گفتن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اندک، کم، کمارزش
۲. گوشه، ناحیه
۳. خطا، سهو، غلط، لغزش، اشتباه
۴. دشنام، سخنزشت، فحش، ناسزا
۵. تباه، ضایع، نابود
۶. درگذشتن، مردن، هلاکشدن
۷. بیمقدار، خوار، زبون، نبهره فرومایه
۸. رسوایی، فضیحت
۹. پارهخشت، پارهآجر
برابر فارسی
بنیم
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سقط
واژگان مترادف و متضاد
۱. اندک، کم، کمارزش ۲. گوشه، ناحیه ۳. خطا، سهو، غلط، لغزش، اشتباه ۴. دشنام، سخنزشت، فحش، ناسزا ۵. تباه، ضایع، نابود ۶. درگذشتن، مردن، هلاکشدن ۷. بیمقدار، خوار، زبون، نبهره فرومایه ۸. رسوایی، فضیحت ۹. پارهخشت، پارهآجر
-
سقط
واژگان مترادف و متضاد
جنینافکنی
-
سقط
فرهنگ واژههای سره
بنیم
-
سقط
لغتنامه دهخدا
سقط. [ س َ ] (ع اِ) بچه ٔ ناتمام از شکم افتاده . (غیاث ). بچه ای که از شکم بیفتد. (السامی ). بچه ٔ ناتمام افتاده . (منتهی الارب ). در اقرب الموارد بدین معنی به مثلث سین ضبط شده است . || تمامی ریگ توده که تنگ گردیده منقطع شده باشد جای آن . || آتش که ب...
-
سقط
لغتنامه دهخدا
سقط. [ س َ ق َ ] (ص ) کشته . افتاده : زبان تیغ داند کرد تفسیرسقط بانگ خروس بیگهی را. اثیرالدین اخسیکتی .که برو ازپیه این اشتر بخربیند او اشتر سقط در راه در. مولوی .|| مردن چهارپای خصوصا مردن اسب ، خر. (آنندراج ) (غیاث ). رجوع به سقط شدن و سقط گشتن شو...
-
سقط
لغتنامه دهخدا
سقط. [ س َ ق َ ] (ع اِ) غلط و خطا. (برهان ). خطا. (تفلیسی ). سهو و غلط در حساب و نوشتن . (غیاث ) (منتهی الارب ) : هر که بسیار سخن بود بسیار سقط بود و هرچه بسیار سقط بود بسیار گناه . (از کیمیای سعادت ). و الفاظ آن اکثر غلط و سقط و خطابات و عبارات مشوش...
-
سقط
لغتنامه دهخدا
سقط. [ س ِ ] (ع اِ) گوشه . || ناحیه . || دامن خیمه . || بال شترمرغ یا عام است . || گوشه ای از ابر که بر زمین افتاده نماید. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
سقط
لغتنامه دهخدا
سقط.[ س َ ] (ع اِ) برف و شبنم که به برف ماند. || (ص ) ناکس و فرومایه . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
سقط
فرهنگ فارسی معین
(سَ یا س قْ) [ ع . ] (اِ.) 1 - بچة نارس یا مرده که پیش از فرا رسیدن هنگام ولادت از شکم مادر خارج شود. 2 - برف . 3 - شبنم .
-
سقط
فرهنگ فارسی معین
(سَ قَ) [ ع . ] 1 - (اِ.) خطا. 2 - کالای پست . 3 - (اِمص .) رسوایی ، فضیحت .
-
سقط
فرهنگ فارسی معین
فروش ( ~ . فُ) [ ع - فا. ] (ص فا.) خرده فروش .
-
سقط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَسقاط] saqat ۱. پارهآجر۲. (صفت) [قدیمی] ویژگی کالای پَست و بیبها.۳. [قدیمی] دشنام.۴. [قدیمی] سهو و خطا در گفتن یا نوشتن.۵. (اسم مصدر) [قدیمی] فضیحت؛ رسوایی.۶. (اسم، صفت) [قدیمی] شخص ضعیف و فرومایه.〈 سقط شدن: (مصدر لازم)۱. [ع...
-
سقط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] seqt بچه نارس و مرده که پیش از فرارسیدن هنگام ولادت از شکم مادر بیفتد.〈 سقط جنین: (پزشکی) = 〈 سقط کردن〈 سقط کردن: (مصدر متعدی) (پزشکی) بچۀ نارس و مرده افکندن.
-
واژههای مشابه
-
abortion
سِقط
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی- علوم باغبانی] از بین رفتن رویان در مراحل نمو