سقط. [ س َ ق َ ] (ص ) کشته . افتاده :
زبان تیغ داند کرد تفسیر
سقط بانگ خروس بیگهی را.
که برو ازپیه این اشتر بخر
بیند او اشتر سقط در راه در.
|| مردن چهارپای خصوصا مردن اسب ، خر. (آنندراج ) (غیاث ). رجوع به سقط شدن و سقط گشتن شود.
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سقط. [ س َ ق َ ] (ص ) کشته . افتاده :
زبان تیغ داند کرد تفسیر
سقط بانگ خروس بیگهی را.