کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سفره چی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سفره دل،()را باز کردن
لهجه و گویش تهرانی
اسرار دل را گفتن
-
واژههای همآوا
-
سفرهچی
واژگان مترادف و متضاد
خوانسالار، طباخ
-
جستوجو در متن
-
ایاقی
فرهنگ فارسی معین
(اَ) [ ع . فا. ] (ص نسب .) آبدار، شرابدار، آشپز، سفره چی ، خدمتکار.
-
میده نه
لغتنامه دهخدا
میده نه . [ م َ دَ / م ِ دِ ن ِه ْ ] (نف مرکب ) آن که سفره آرد و گسترد. سفره چی و چاشنی گیر. (ناظم الاطباء). کنایه از سفره چی باشد و آن را در هندوستان چاشنی گیر می گویند. (برهان ). سفره چی که در هندوستان به چاشنی گیر شهرت دارد و صحیح شده و اغلب که می...
-
خوانچه چیدن
لغتنامه دهخدا
خوانچه چیدن . [ خوا / خا چ َ / چ ِ چی دَ ] (مص مرکب ) سفره انداختن . سفره آراستن . (یادداشت مؤلف ).
-
چی
لغتنامه دهخدا
چی . (ترکی ، پسوند) در ترکی پسوند نسبت شغلی است و دارنده و متصدی معنی میدهد چون در آخر کلمه درآید به معنی «گر» و «کار» فارسی باشد و گویا همان است که ما در گوانجی و میانجی داریم و ترکان نیز از ما گرفته اند چه علاوه بر دو شاهد گوانجی و میانجی در زبان ا...
-
کاوول
لغتنامه دهخدا
کاوول . (اِ) بمعنی چاشنی گیراست که سفره چی باشد و بکاول را نیز میگویند که ترکان توشمال گویند. (برهان ). کاول . رجوع به کاول شود.
-
کاول
لغتنامه دهخدا
کاول . [ وُ ] (اِ) سفره چی و بکاول . (ناظم الاطباء). مخفف بکاول که ترکان توشمال گویند و سفره چی را نیز گفته اند. (برهان ). در ترکی جغتایی بکاول بمعنی صاحب منصب و کسی است که مأمور چشیدن مشروبات است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). || گندنای کوهی را هم م...
-
مائده سالار
لغتنامه دهخدا
مائده سالار. [ ءِ دَ / دِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) سفره چی را گویند و در هندوستان چاشنی گیر خوانند. (برهان ) (آنندراج ). سفره چی و چاشنی گیر. مائده نه . (ناظم الاطباء). خوانسالار : تا هشت بهشت آمد یک مائده ٔ بزمت شد مائده سالارت سالار همه عالم . خاقانی ...
-
مائده نه
لغتنامه دهخدا
مائده نه . [ ءِ دَ / دِ ن ِه ْ ] (نف مرکب ) مائده سالار است که سفره چی باشد. (برهان ) (از آنندراج ).مائده افکن . و رجوع به مائده سالار و مائده افکن شود.
-
خوالگر
لغتنامه دهخدا
خوالگر. [ خوا / خا گ َ ] (ص مرکب ) مطبخی . طباخ . طعام پز. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). آشپز : این آفروشه ای است که زاغ است خوالگرْش هر دو قرین یکدگر و نی» درخورند. ناصرخسرو.|| سفره چی .خوانسالار. (برهان قاطع).
-
خوانسار
لغتنامه دهخدا
خوانسار. [ خوا / خا ] (اِ مرکب ) مخفف خوان سالار که سفره چی و بکاول و طباخ باشد.(برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) : خوان سار اجل نمی کند راست بر خوانچه ٔ تیغ کاسه ٔ سر.اثیرالدین اخسیکتی (از آنندراج ).
-
خوالیگر
لغتنامه دهخدا
خوالیگر. [ خوا / خا / خ َ گ َ ] (ص مرکب ) خوالگر. طباخ . مطبخی . آشپز. دیگ پز. طابخ . قادر. خورشگر. پزنده . باورچی .سفره چی . خوراک پز. (یادداشت بخط مؤلف ) : یکی خانه او را بیاراستندبدیبا و خوالیگران خواستند. فردوسی .می و خوان و خوالیگران یافتی . فر...
-
گرامی
لغتنامه دهخدا
گرامی . [ گ ِ ] (اِخ ) دوره بیک . وی سفره چی علیقلی خان بود. جوانی است خوش سلیقه و خوش رفتار و در فن موسیقی اطلاعات بسیار دارد. تصنیفها نیز گفته و دراین باب رساله ای هم نوشته است . به ترکی و فارسی اشعار دارد و غزل عجیبی گفته که این ابیات از آن است :د...