کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سعدین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سعدین
معنی
(سَ دَ) [ ع . ] (اِ.) دو سیارة سعد: زهره و مشتری .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سعدین
فرهنگ فارسی معین
(سَ دَ) [ ع . ] (اِ.) دو سیارة سعد: زهره و مشتری .
-
سعدین
لغتنامه دهخدا
سعدین . [ س َ دَ ] (اِخ )زهره و مشتری . (غیاث ) (شرفنامه منیری ) : تا ملک را قران سعدین است بخت با دولت تو مقرون باد. مسعودسعد.شاه بهرام شه آن شاه که گفتش سعدین هر قرانی که کنم آن ز برای تو بود. سیدحسن غزنوی .سعد ملک آن محترم صدری که سعدین فلک پیشکار...
-
واژههای مشابه
-
قران سعدین
لغتنامه دهخدا
قران سعدین . [ ق ِ ن ِ س َ دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مقارنه ٔ دو ستاره ٔ سعد مانند مشتری و زهره در برجی . (ناظم الاطباء). رجوع به قران شود.
-
واژههای همآوا
-
سادین
واژهنامه آزاد
سادین:شاد، باوفا، شجاع؛ نام یکی از سرداران بزرگ، لغتنامه دهخدا.
-
سادین
واژهنامه آزاد
دین پایدار
-
سادین
واژهنامه آزاد
سادین:شاد ، باوفا ، شجاع نام یکی از سرداران بزرگ ، لغتنامه دهخدا.
-
جستوجو در متن
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسن بن قاسم حسنی طالبی (متوفی 1078هَ . ق .). از ابناء ائمه ٔ یمن . وی ادیب و شاعر و دردیار یمن مشهور بود و کتابی تصنیف کرد بنام سمطاللاَّل باشعارالاَّل . وی پیش از چهل سالگی در مذیخرة (از اعمال سعدین در یمن ) درگذشت...
-
ملچکا
واژهنامه آزاد
پیمان. عهد. شاهد مثال:«سلطان... به عزمِ یورش دشت قبچاق تَواچیان را به طلبِ لشکرها فرستاد و از ایشان مُچلکا گرفتند که روی دل هیچ آفریده نبینند و لشکر به سانِ قدیم و جدید سوار و پیاده ترک و تاجیک با آذوق و استعداد یک ساله از ولایات و احشام بیرون آورن...
-
قران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] qerān ۱. (نجوم) قرار گرفتن دو ستاره در یک برج و یک درجه.۲. (اسم) [منسوخ] در دورۀ قاجار و پهلوی، واحد پول ایران معادل ریال. کلمۀ قران در معنی واحد پول ایران از وقتی متداول شد که نام فتحعلیشاه را در سکهها السلطان صاحبقران ضرب کردند...
-
مقارنه
لغتنامه دهخدا
مقارنه . [ م ُ رَ / رِن َ / ن ِ ] (از ع ، اِمص ) مأخوذ از تازی ، اتصال و پیوستگی و ارتباط. (ناظم الاطباء). مقارنة. || مصاحبت . همدمی . (از ناظم الاطباء). یاری . همراهی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مدخل قبل شود. || جمع شدن دو کوکب در یک ب...
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) (خواجه ...) حسن عطار بدخشی از بزرگان بدخشان معاصر شاهرخ .خواندمیر در حبیب السیر در ترجمه ٔ احوال شاهرخ آرد:... و در اوائل ربیع اول سنه ٔ احدی و عشرین و ثمانمائه بمسامع علیه رسید که میرزا سعد وقاص که قم را گذاشته پیش امی...
-
شعاع
لغتنامه دهخدا
شعاع . [ ش ُ ] (ع اِ) خار خوشه . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). داس خوشه . (مهذب الاسماء). بیخ خوشه ٔ جو و گندم . (مقدمه ٔ لغت میر سیدشریف جرجانی ص 23). رجوع به شِعاع و شَعاع شود. || پاره ای از روشنی که بر شکل کوه از پیش شخص بنماید. (منتهی الارب )...